بي تو              

Sunday, December 28, 2008

با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم


او grass را pack-‌ای می‌خرد...من هم شراب را بساط می‌کنم...یک دود می‌گیری و نکتار فاز می‌گیری...
زنده‌گی را به کام خویش تا دم مرگ لذت‌بخش می‌کنیم...حالا تو بگو: تلخی......باور کن...امتحان کن...می‌فهمی...
.
.
.
بدی‌ش فقط دل‌ضعفه‌ی دمادم ماست...
.
.
.
او دم‌به‌دم کره می‌خورد و من دمادم leaf پرتقال...
او می‌گوید: با این معده‌ات چه می‌کنی؟...انگشت‌ام را توی پیاله‌ی ترشی فرو می‌برم و کلم برمی‌دارم...می‌گویم: تا ته این دنیا باید تاخت...باور کن...امتحان کن...می‌فهمی...
.
.
.
او از مستی بی‌زار است...او را غم‌گین می‌کند...اما سکوت من بیش از اندازه دیگران را می‌آزارد...بلند می‌شوم و سر-ام را زیر شیر آب سرد می‌گیرم...به در و دیوار می‌خورم...خودم را فرش می‌کنم و زیر سیگاری را جلو می‌کشم...دیگر غم‌ای نی‌ست وقتی حالا باکس‌ سیگارت دم دست‌ات هست...باور کن...امتحان کن...می‌فهمی...
.
.
.
نذر چهل شب‌مان به‌جای خود باقی‌ست...هر کجا هستیم شب‌ باید باشیم در کنار هم...درد برانگیخته‌ی معده لذت‌ای وصف‌ناشدنی می‌دهد...باور کن...امتحان کن...می‌فهمی...
.
.
.
او هایده گوش می‌گیرد و من loop ترنس My World / Erick Morillo ft P Diddy...باور کن...امتحان کن...می‌فهمی...
.
.
.
کلمات کتاب از جلوی چشمان‌ام می‌گریزند...دنبال‌شان می‌کنم...لذت‌ای دارد تعقیب و گریز حروف...باور کن...امتحان کن...می‌فهمی...
.
.
.
می‌گوید این شمیده را از زنده‌گی‌ت حذف کن...لذتی عجیب دارد...باور کن...امتحان کن...می‌فهمی
.
.
.
این وب‌لاگ در یک خروس‌خون نطفه بست...در صلاه ظهر یک روز سرد زمستانی خواهد آرامید...باور کن...امتحان کن...می‌فهمی