بي تو              

Saturday, January 10, 2009

ناخوانده

عادت ندارم برای وب‌لاگ‌هایی که دوست دارم نظرات صد من یک قاز (یک واحد پول بی‌ارزش) بگذارم. اما به آن‌ها بعضاً لینک می‌دهم و یادی از نوشته‌های خوب‌شان می‌کنم...بارها شده که روح نویسنده آن وب‌لاگ حتی خبر هم نداشته است که در یک گوشه‌ی دیگر این گیتی یک خواننده‌ بی‌سر و صدا می‌خواندش و به‌جای آن‌که وقت‌اش را مانند نوشته‌های بی‌ارزش پر کند و یا فقط عصبانی‌اش کند یا تنها خوش‌حال سرپایی بشود، یک قدم به پیش برمی‌بردش و از لحظه‌ای که بوده‌است جدا می‌کند...

اما متأسفانه این نوشته‌ها معمولاً دیری نمی‌پایند که به سرنوشت دیگران می‌پیوندند...یا به تکرار می‌انجامند و فوران از مخزن می‌شوند و این مخزن پر که نمی‌شود هیچ که به مرور خزه نیز می‌بندند و حتی از شدت فوران نیز کاسته می‌شود و این نوسان زمانی به یک خط ممتد دی‌سی مبدل می‌شود که نویسنده تنها و تنها به عرضه و تقاضا می‌اندیشد...«موجودی» فراموش می‌شود و به ذخیره بی‌اعتنا می‌شود و بر روی واردات سرمایه می‌گذارد...
کم‌کم اقتصاد در گردش نوشته‌ها با بحران جدی مواجه می‌شود و افت سهام حتی میان مشتریان دائم و یا فصلی نیز چشم‌گیر خواهد شد...و خیلی لطف به آن کالای وب‌لاگ‌ای بشود درحد یک خاطره‌ی دور گه‌گاه یادی در خاطره‌ای زنده می‌کند...شاید سالی به یک شب یلدایی و یک بازی مفرح غم‌ناک‌ای ختم شود...

با این‌حال برخی یادداشت‌ها نیاز به فریاد زدن دارند...نیاز دارند که یک گوهر شناس...یک معیارسنج...یک قیمت‌گذار...به‌ارزش واقعی‌شان نور بیفکند و در جای‌گاه‌ای که شایسته آن هستند به معرض نمایش گزارده شوند...هرچند ممکن است خطر تغییر کاربری آن‌ها را نیز تهدید کند...