بي تو              

Monday, January 5, 2009

Comme toi

دوستی مکرر مرا خفت‌پیچ می‌کند و می‌گوید:

«آخرش نگفتی این اعدام‌های 67 چه ربطی به تو دارد؟»...

سر-ام را کژ می‌برم سمت هیچ‌ستان تا قریه‌ی «طفره» را نشان دهد...

سر-ای اگر هنوز برگردانی به زی سر-های پیچاپیچ بر ریسمان‌های تاریخ...
حرف‌ای اگر هنوز بپیچان‌ای میان حروف بی‌صدا...
خط-ای اگر هنوز بیندازی لابه‌لای سپیدی دفترچه‌ی مشق...
هنوز واژه‌ای به گسترده‌گی طفره خواهی شنید...

طفره همین «قـُلـُپ» آبی‌ست که در استخوان گلو «سکوت» می‌گوید...
همان «هیش» دردمند «هیچ»مگوی سینه‌هاست...

طفره همان دشنه‌ای‌ست که پدر بر حلقوم فرزند گذاشت به عشق مکرر...

دوستی مکرر مرا می‌گوید:

Comme toi
.
.
.