مورد غريب
تلخي و دردناكاي و البته هولناكاي «مورد غريب بنجامين باتن» ميداني چيست؟...به اينكه همهچيز را عنقريب توفان كاترينا با خود خواهد برد و ديگر آن لهجهي شيرين و دلچسب نيو اورلئاناي را نخواهيم شنيد...همهچيز به زير آب خواهد رفت...پايان فايت كلاب را يادت هست؟...
البته مشكل اصلي من با فيلم عاليجناب فينچر كستينگ آن است...راستش را بخواهي فينچر آنقدر دلبسته موقعيتهاي ويِژه ميشود كه كمترين اعتنايي به جنس و فيزيك بازيگران خود دارد...كاش به جاي براد پيت كسي ديگر بازي داشت...كاش به جاي كهيت بلانشت روسوار كسي ديگر بازي داشت...
سكانس درخشان فيلم، بازي با «موقعيتها و اگر»هاست كه دلايل تصادف دهيزي را نشان ميدهد...
نقش ساعت هم متأسفانه جايگاه نخنمايي دارد...ساعت وارونهچرخ آونگدار...نفرين استاد ساعتساز...ساعت ديجيتالي سال 2002...داستانهاي فرعي...اما از دانشكده و سپس دبيرستان و مدرسه و سپستر مهد كودك و سر آخر در آغوش پرستار جان دادن خبري نيست و براي احساسيشدن داستان فقط در آغوش همسر-مادر بنجامين جان ميدهد...
استفاده از روايتهاي موازي و راوي اولشخص و دفترچه يادداشت...نقش زنان و نقش بنجامين...نقش دكمه (button)...
بررسي خود داستان اصلي فيتزجرالد (داستان عصر جاز...عصر نيو اورلئان كه در فيلم به عصر بيتلها ميانجامد) باشد براي بعد كه به نظرم همينگوي پيش او عددي نيست و اگر تلخي و رنج و حماقت (بخوانيد مازوخيسم) خودخواستهي فيتزجرالد زيبارو و نابغه نبود ، ادبيات آمريكا و ادبيات دنيا مسيري ديگر طي ميكرد...
بهنظر ميرسد شباهت ظاهري فيلم بيش از خود كتاب فيتزجرالد به كتاب مشهور ديگري ميماند كه سال 2004 منتشر شد و با همان مضمون وارونهشدن زمان پيش ميرود ، يعني كتاب اعترافات مكس تيوولي نوشته «اندرو شان گريهر»...
البته مشكل اصلي من با فيلم عاليجناب فينچر كستينگ آن است...راستش را بخواهي فينچر آنقدر دلبسته موقعيتهاي ويِژه ميشود كه كمترين اعتنايي به جنس و فيزيك بازيگران خود دارد...كاش به جاي براد پيت كسي ديگر بازي داشت...كاش به جاي كهيت بلانشت روسوار كسي ديگر بازي داشت...
سكانس درخشان فيلم، بازي با «موقعيتها و اگر»هاست كه دلايل تصادف دهيزي را نشان ميدهد...
نقش ساعت هم متأسفانه جايگاه نخنمايي دارد...ساعت وارونهچرخ آونگدار...نفرين استاد ساعتساز...ساعت ديجيتالي سال 2002...داستانهاي فرعي...اما از دانشكده و سپس دبيرستان و مدرسه و سپستر مهد كودك و سر آخر در آغوش پرستار جان دادن خبري نيست و براي احساسيشدن داستان فقط در آغوش همسر-مادر بنجامين جان ميدهد...
استفاده از روايتهاي موازي و راوي اولشخص و دفترچه يادداشت...نقش زنان و نقش بنجامين...نقش دكمه (button)...
بررسي خود داستان اصلي فيتزجرالد (داستان عصر جاز...عصر نيو اورلئان كه در فيلم به عصر بيتلها ميانجامد) باشد براي بعد كه به نظرم همينگوي پيش او عددي نيست و اگر تلخي و رنج و حماقت (بخوانيد مازوخيسم) خودخواستهي فيتزجرالد زيبارو و نابغه نبود ، ادبيات آمريكا و ادبيات دنيا مسيري ديگر طي ميكرد...
بهنظر ميرسد شباهت ظاهري فيلم بيش از خود كتاب فيتزجرالد به كتاب مشهور ديگري ميماند كه سال 2004 منتشر شد و با همان مضمون وارونهشدن زمان پيش ميرود ، يعني كتاب اعترافات مكس تيوولي نوشته «اندرو شان گريهر»...