پاشنهي پنجره
دستات را گذاشتي بر پاشنهي پنجره
آرام آرام به صورتام نزديك كردماش
يك دختر سمج رديف جلوي ون نشسته بود
زير چشمي ميپاييدمان...
دماغام را به پوست شب آغشتم
و تا نفس داشتم بوييدمات...
تنات تا غروب فردا ميهمان من است...
راستي
آرام آرام به صورتام نزديك كردماش
يك دختر سمج رديف جلوي ون نشسته بود
زير چشمي ميپاييدمان...
دماغام را به پوست شب آغشتم
و تا نفس داشتم بوييدمات...
تنات تا غروب فردا ميهمان من است...
راستي
برايات ياهيل سراغ كردهام به عشق غروب سهراه وصال...