ویکشف السوء
از من میپرسد دوست پولدار تو که میگویی: تمام رفتار و سکناتاش انسانیست از کجا به این ثروت رسیده است؟ بابتاش زحمت کشیده است؟...
میگویم: نمیدانم...
میپرسد: به نظرت آدمی که از دسترنج خود به چنین جایگاهای برسد باز میتواند اینقدر با شخصیت رفتار کند؟
میگویم: نوکیسه نوکیسه است...گمان نکنم...دوستانی داشتهام که با ثروت بعدی باز آن خلاء فرهنگی را پر نکردهاند...فقر دلیل خوبی بر بیفرهنگی میتواند باشد...اما ثروت بعدش نمیتواند آن را ترمیم کند...از طرفی لزوماً هر فقیری بیفرهنگ نیست...همانطور که بافرهنگ هم نیست...
میگوید: با این اوصاف این دوست تو ثروت اجدادی دارد؟...
میگویم: ثروت را نمیدانم ولی مطمئنام آنقدر بینیاز بودهاند که آموزشای از چندین نسل داشتهاند...
میپرسد: چه کار باید کرد؟...
مثل همیشه...مثل همیشه میخندم...
میگوید: جدی میگویم...
دستم را روی شانههایش میگذارم
و میگویم: کافیست از شر سیروس مقدمهای «لعیم» (لعين= لئين) و رجیم به ابلیس بزرگ پناه ببریم...که هر ماه رمضان مظلوم واقع میشود و من سی روز برایاش اشک میریزم...
حالا اوست که میخندد...
میگویم: بس که این موجود دوست داشتنی بیخود و بیجهت فحش میخورد تا وقتی اینهمه مؤمن شیطانصفت دور و برمان ریخته است...
میپرسد: آقای ایرزا شما که به زبان پهلوی آشنایی...
انگشتام را میچسبانم روی دهاناش...
میخندد و میگوید: خب یک کمی آشنایید...به من بگویید: ریشهی ابلیس از چیست؟
میگویم: اگر از من بپرسند میگویم: ابالیش...یعنی گجسته...یعنی نفرینی...یعنی همان ملعون...میبینی که شیطان عزیز ما ابدا ملعون نیست...چون من یکی که خیلی عاشق او هستم.
میخندد و میگوید: برای همین اینقدر پولانسکی را دوست دارید؟
میگویم: اینها را مینویسم تا فردا روز به جرم شیطانپرستی مجازات شوم.
میگوید: آقای ایرزا ولی حیف شماست...حیف که به چیزی اعتقاد ندارید...حیف...همانطور که همیشه میگویید: کاش مثل چخوف لا ادری نبودید..
میگویم: بله بیشک من هم مثل آن نازنین دوست دارم خادم مسجدی بودم بهشرط آنکه به اعتقاداتام کاری نداشتند...کمک میکردم رهگذری سنگای را از سر راه برداد..اما وقتی میگفت: خدا عمرت بدهد میگفتم: از خدایتان بخواهید اینهمه شیطان برایمان نازل نکند...دماش گرم...سلام مرا برسانید و بگویید: آش نذریاش خوشمزه بود...فقط یک کمی رشته زیاد داشت...خودش منظورم را میفهمد...
میگوید: آقای ایرزا شما هیچوقت آش روغندار دوست نداشتهاید...ولی قرمهسبزی چهرا...
و اینبار هر دو میخندیم.