شقشقةُ هَدَرت ثُمّ قَرّت
آقای رییس جمهور بگذارید...بگذارید تا کمی با شما درد دل کنم آقای رییس جمهور...دیدن این تصاویر مرا به یاد کمی درد دل انداخت..ذهنام برگشت به ششهفت سال پیش یعنی واقعه هیژده تیر... آقای رییس جمهور میدانستی که من هیچ نسبتی با هیچ گروهای ندارم؟...حتا خیلی جاها مرا به دوستان شما منتسب کردهاند...چوب دو سر طلا شنیدهاید؟
آقای رییس جمهور یک لحظه به چشمان من خیره شوید...این چند وقت فقط شما بهجای من حرف زدید...بگذارید اینبار را فقط خودم به جای خودم حرف بزنم...خواهش میکنم...تقاضا دارم...
آقای رییس جمهور خیلی وقت است که دیگر دست و دلام به نوشتن دو کلام حرف حساب نمیرود...سهچار شب پیش به دوستی با لرزشای عجیب که اصلاً هم سرما نبود ، میگفتم: ببین رفیق...من اینروزها خیلی خوشام...خیلی...آدم در تنهایی خیلی خوش است...دیگر دل و دماغای برای بررسی اخبار ندارم...چند روزی چشم بر هم میگذارم...اما مگر این دل وامانده میگذارد؟...خودم را با اخبار داغ هنرپیشهها و رسواییها و خیانتهاشان سرگرم کردهام...
آقای رییس جمهور میخوانم که سارکوزی میخواهد از همسرش به دلیل خیانتهای مکرر او جدا شود... میخوانم بریتنی اسپیرز میخواهد حضانت دو پسر تپل و مامانیاش را از شوهرش بگیرد...میخوانم از او تست اعتیاد گرفتهاند...دلام برای بچههای زیبایاش شور میزند...میخوانم ، دمی مور چندین هزار پاوند خرج جراحی سینه و گونه و ریشههای مو و غیره کردهاست تا از همسر قریب به بیستسال کوچکتر از خود کم نیاورد...
آقای رییس جمهور همهش در حال سر زدن به اخبار اتاق خوابهای هنرپیشهها هستم...مثل آدمهای ته خط رسیده ، به دنیای غریب بیماران روانی پرتاب شدهام.
آقای رییس جمهور تازهگی داستانای نوشتهام از شخصی که لخت مادر زاد در گوشهای کز افتادهاست و تنها با آلت خود سخن میگوید...مثل راوی بوف کور که با سایهی خود حرف میزند...همدم تنهاییهای او همین آلت اوست...
میدانی آقای رییس جمهور آخر داستان چهکار میکند؟...آخرین وصیتاش را با دلدادهاش یعنی همین آلتاش بازگو میکند...تیغ میاندازد و به فجیعترین وضع خودش را اخته میکند و میگذارد از خونریزی هلاک شود...
آقای رییس جمهور دل همهمان گرفت وقتی آن مردک ینگهدنیایی...آن اجنبی به شما گفت: کوتوله...
آقای رییس جمهور وبلاگهایام را شاهد میگیرم که در دورهی انتخابات دوست داشتم شما...بله شما رییسجمهور شوید...با اینکه یک رای هم ننداختم...فقط برای اینکه همه روی قیافهی شما متمرکز شده بودند...همه برای کوبیدن شما از قیافهتان مایه میگذاشتند...دلم گرفته بود...آقای رییس جمهور دلام عجیب گرفت وقتی دیدم نشنال جیوگرافی تصویر شما را با یک میمون مونتاژ کردهاست...دلام برای ایرانی بودن خودم سوخت...آقای رییس جمهور همان لحظه به صورتهای آش و لاش و حیوانی شدهی هموطنانام فکر میکردم که زیر ضربات باتون و لگدهای پیاپی پوتین سربازانات..سربازان شما نبودند؟...خب سربازان دوستانتان...صورتهای آنها هم شبیه میمون شده بود..نه...نه...اصلاً به حیوان هم نمیمانستند...شبیه نسناسان بودند...نیمی انسان نیمی حیوان...
آقای رییس جمهور به خدا نمیفهمم چهرا دوستان شما...برادران بسیجی شما چهرا ابدا زیر بار نمیروند که در حادثهی کوی دانشگاه دستکم یک بیگناه به نام عزت ابراهیم نژاد کشته شد...اصلاً کسی به این نام نمیشناسند...هربار هم که ازشان میپرسم پس چهکسی بابت دزدی ناخنگیر لت و پاره شد میگویند: فقط قلب آقا شکست و این برادران ارزشی بودند که ددمنشانه ضرب و شتم شدند...راست میگویند...راست میگویند؟...من چهقدر کورم که ندیدم...
آقای رییس جمهور همان لحظه به جمجمهی خرد شدهی زهرا کاظمی فکر کردم...همان لحظه به حجةالاسلام فلاحیان مرد شریف وزارت فخیمه اطلاعات فکر کردم...هماو که رودرواسی با ملت شریف دارد وگرنه سعید خان امامی ، قربانی مطامع اصلاحطلبان ، را شهید خطاب میکرد...
آقای رییس جمهور وقتی خواندم که حجةالاسلام والمسلمین موسوی لاری ، وزیر پیشین دکتر حجةالسلام سید محمد خاتمی ، از بیاعتمادی به ملیمذهبیون میگوید و اصلاً برای آنها تره هم خرد نمیکند...لبانام را بر گونههای تمثال مبارکات گذاشتم و سیر بوسیدمات...دلیلاش بماند برای آخرت هر دومان... شاید سر پل صراط همه را گفتم...
آقای رییس جمهور به تنهایی خودم فکر کردم...به تهدیدها و توصیهها و تذکرات دوستانام که نباید تند بنویسم...چون اگر من به دردسر بیفتم آنها هم حق حیات میخواهند و باید از من کناره بگیرند...
آقای رییس جمهور به این تصاویر که خیره شدم دلام گرفت...چهرا دانشجوی ما باید اینقدر وقت و هزینهی بیهوده صرف کند تا کمترین احترام را داشته باشد؟...راستی چهرا؟
آقای رییس جمهور دلام گرفت وقتی زمان انتخابات پشت سرت هزار حرف مفت زدند...گفتند میخواهی خیابانها را هم حتا زنانه-مردانه کنی...اما وقتی دیدم خواهر مرا با چک و لگد روانهی تویوتای سیاهرنگات کردی تا ارشادش کنی دلام بیشتر گرفت...وقتی برادرم را به جرم اراذل و اوباش آنطور تحقیر کردی و آفتابه لگن گردناش انداختی ، بعد با خفت بالای دار کشیدی...دلام گرفت...آقای رییسجمهور وقتی صدای نفرین مادرانای را پشت سر-ات میشنوم دلام میگیرد...خدا عمرت بدهد یعنی یکبار هم نشده صدای نالهای از دور دست بهگوشات برسد؟
آقای رییس جمهور واقعیتاش من زیاد بلد نیستم خوب حرف بزنم...بلد نیستم جوری بنویسم که هزاران هلهله برایام سر دهند...بلد نیستم چهطور با بای بسمالله شروع کنم که با میم صدقالله العلیالعظیم ختم بهخیر شود...راستاش دیگر خودم هم از حرفهای خودم سر درنمیآورم...
آقای رییسجمهور «آخرین نوار کراپ» را خوانده یا دیدهاید ؟...«چشمبهراه گودو» را چهطور؟...«همهی ما افتادهگان» چهطور؟
اصلاً ساموئل بکت را میشناسی آقای رییس جمهور؟...وضعیت من درست شبیه شخصیتهای به گِل نشستهی او شده است...وضعیت بیوضعیتی...میدانی یعنی چه؟
آقای رییس جمهور بیاید یک قراری بگذاریم...ماهای یک روز...فقط یک روز...فقط یک روز بگذار به درد خود بمیرم...
آقای رییس جمهور قول میدهم اصلاً انگشتانام را به هیچ لکهی جوهری نیالایم و به هیچ احدالناسای رای ندهم...حتا به مخالف شما...آقای رییس جمهور قول میدهم...قول میدهم...
آقای رییس جمهور بگذارید چند ساعت درست بخوابم...
آقای رییس جمهور یک لحظه به چشمان من خیره شوید...این چند وقت فقط شما بهجای من حرف زدید...بگذارید اینبار را فقط خودم به جای خودم حرف بزنم...خواهش میکنم...تقاضا دارم...
آقای رییس جمهور خیلی وقت است که دیگر دست و دلام به نوشتن دو کلام حرف حساب نمیرود...سهچار شب پیش به دوستی با لرزشای عجیب که اصلاً هم سرما نبود ، میگفتم: ببین رفیق...من اینروزها خیلی خوشام...خیلی...آدم در تنهایی خیلی خوش است...دیگر دل و دماغای برای بررسی اخبار ندارم...چند روزی چشم بر هم میگذارم...اما مگر این دل وامانده میگذارد؟...خودم را با اخبار داغ هنرپیشهها و رسواییها و خیانتهاشان سرگرم کردهام...
آقای رییس جمهور میخوانم که سارکوزی میخواهد از همسرش به دلیل خیانتهای مکرر او جدا شود... میخوانم بریتنی اسپیرز میخواهد حضانت دو پسر تپل و مامانیاش را از شوهرش بگیرد...میخوانم از او تست اعتیاد گرفتهاند...دلام برای بچههای زیبایاش شور میزند...میخوانم ، دمی مور چندین هزار پاوند خرج جراحی سینه و گونه و ریشههای مو و غیره کردهاست تا از همسر قریب به بیستسال کوچکتر از خود کم نیاورد...
آقای رییس جمهور همهش در حال سر زدن به اخبار اتاق خوابهای هنرپیشهها هستم...مثل آدمهای ته خط رسیده ، به دنیای غریب بیماران روانی پرتاب شدهام.
آقای رییس جمهور تازهگی داستانای نوشتهام از شخصی که لخت مادر زاد در گوشهای کز افتادهاست و تنها با آلت خود سخن میگوید...مثل راوی بوف کور که با سایهی خود حرف میزند...همدم تنهاییهای او همین آلت اوست...
میدانی آقای رییس جمهور آخر داستان چهکار میکند؟...آخرین وصیتاش را با دلدادهاش یعنی همین آلتاش بازگو میکند...تیغ میاندازد و به فجیعترین وضع خودش را اخته میکند و میگذارد از خونریزی هلاک شود...
آقای رییس جمهور دل همهمان گرفت وقتی آن مردک ینگهدنیایی...آن اجنبی به شما گفت: کوتوله...
آقای رییس جمهور وبلاگهایام را شاهد میگیرم که در دورهی انتخابات دوست داشتم شما...بله شما رییسجمهور شوید...با اینکه یک رای هم ننداختم...فقط برای اینکه همه روی قیافهی شما متمرکز شده بودند...همه برای کوبیدن شما از قیافهتان مایه میگذاشتند...دلم گرفته بود...آقای رییس جمهور دلام عجیب گرفت وقتی دیدم نشنال جیوگرافی تصویر شما را با یک میمون مونتاژ کردهاست...دلام برای ایرانی بودن خودم سوخت...آقای رییس جمهور همان لحظه به صورتهای آش و لاش و حیوانی شدهی هموطنانام فکر میکردم که زیر ضربات باتون و لگدهای پیاپی پوتین سربازانات..سربازان شما نبودند؟...خب سربازان دوستانتان...صورتهای آنها هم شبیه میمون شده بود..نه...نه...اصلاً به حیوان هم نمیمانستند...شبیه نسناسان بودند...نیمی انسان نیمی حیوان...
آقای رییس جمهور به خدا نمیفهمم چهرا دوستان شما...برادران بسیجی شما چهرا ابدا زیر بار نمیروند که در حادثهی کوی دانشگاه دستکم یک بیگناه به نام عزت ابراهیم نژاد کشته شد...اصلاً کسی به این نام نمیشناسند...هربار هم که ازشان میپرسم پس چهکسی بابت دزدی ناخنگیر لت و پاره شد میگویند: فقط قلب آقا شکست و این برادران ارزشی بودند که ددمنشانه ضرب و شتم شدند...راست میگویند...راست میگویند؟...من چهقدر کورم که ندیدم...
آقای رییس جمهور همان لحظه به جمجمهی خرد شدهی زهرا کاظمی فکر کردم...همان لحظه به حجةالاسلام فلاحیان مرد شریف وزارت فخیمه اطلاعات فکر کردم...هماو که رودرواسی با ملت شریف دارد وگرنه سعید خان امامی ، قربانی مطامع اصلاحطلبان ، را شهید خطاب میکرد...
آقای رییس جمهور وقتی خواندم که حجةالاسلام والمسلمین موسوی لاری ، وزیر پیشین دکتر حجةالسلام سید محمد خاتمی ، از بیاعتمادی به ملیمذهبیون میگوید و اصلاً برای آنها تره هم خرد نمیکند...لبانام را بر گونههای تمثال مبارکات گذاشتم و سیر بوسیدمات...دلیلاش بماند برای آخرت هر دومان... شاید سر پل صراط همه را گفتم...
آقای رییس جمهور به تنهایی خودم فکر کردم...به تهدیدها و توصیهها و تذکرات دوستانام که نباید تند بنویسم...چون اگر من به دردسر بیفتم آنها هم حق حیات میخواهند و باید از من کناره بگیرند...
آقای رییس جمهور به این تصاویر که خیره شدم دلام گرفت...چهرا دانشجوی ما باید اینقدر وقت و هزینهی بیهوده صرف کند تا کمترین احترام را داشته باشد؟...راستی چهرا؟
آقای رییس جمهور دلام گرفت وقتی زمان انتخابات پشت سرت هزار حرف مفت زدند...گفتند میخواهی خیابانها را هم حتا زنانه-مردانه کنی...اما وقتی دیدم خواهر مرا با چک و لگد روانهی تویوتای سیاهرنگات کردی تا ارشادش کنی دلام بیشتر گرفت...وقتی برادرم را به جرم اراذل و اوباش آنطور تحقیر کردی و آفتابه لگن گردناش انداختی ، بعد با خفت بالای دار کشیدی...دلام گرفت...آقای رییسجمهور وقتی صدای نفرین مادرانای را پشت سر-ات میشنوم دلام میگیرد...خدا عمرت بدهد یعنی یکبار هم نشده صدای نالهای از دور دست بهگوشات برسد؟
آقای رییس جمهور واقعیتاش من زیاد بلد نیستم خوب حرف بزنم...بلد نیستم جوری بنویسم که هزاران هلهله برایام سر دهند...بلد نیستم چهطور با بای بسمالله شروع کنم که با میم صدقالله العلیالعظیم ختم بهخیر شود...راستاش دیگر خودم هم از حرفهای خودم سر درنمیآورم...
آقای رییسجمهور «آخرین نوار کراپ» را خوانده یا دیدهاید ؟...«چشمبهراه گودو» را چهطور؟...«همهی ما افتادهگان» چهطور؟
اصلاً ساموئل بکت را میشناسی آقای رییس جمهور؟...وضعیت من درست شبیه شخصیتهای به گِل نشستهی او شده است...وضعیت بیوضعیتی...میدانی یعنی چه؟
آقای رییس جمهور بیاید یک قراری بگذاریم...ماهای یک روز...فقط یک روز...فقط یک روز بگذار به درد خود بمیرم...
آقای رییس جمهور قول میدهم اصلاً انگشتانام را به هیچ لکهی جوهری نیالایم و به هیچ احدالناسای رای ندهم...حتا به مخالف شما...آقای رییس جمهور قول میدهم...قول میدهم...
آقای رییس جمهور بگذارید چند ساعت درست بخوابم...