بي تو              

Saturday, October 13, 2007

در كيفيت عشق مجنون

مجنون غریب دل شکسته
دریای ز جوش نا نشسته
یاری دو سه داشت دل رمیده
چون او همه واقعه رسیده
با آن دو سه یار هر سحرگاه
رفتی به طواف کوی آن ماه
بیرون ز حساب نام لیلی
با هیچ سخن نداشت میلی
هرکس که جز این سخن گشادی
نشنودی و پاسخ‌اش ندادی
آن کوه که نجد بود نام‌اش
لیلی به قبیله هم مقام‌اش
از آتش عشق و دود اندوه
ساکن نشدی مگر بر آن کوه
بر کوه شدی و می‌زدی دست
افتان خیزان چو مردم مست
آواز نشید برکشیدی
بی‌خود شده سو به سو دویدی
وانگه مژه را پر آب کردی
با باد صبا خطاب کردی
کی باد صبا به صبح برخیز
در دامن زلف لیلی آویز
گو آنکه به باد داده تست
بر خاک ره اوفتاده تست
.
.
.
قطعه سماع مجنون / مهين زرين‌پنچه