كریدیت لاو
یادمه یه بار چل گیس خانم قصهای واسهم تعریف کرد از اون عشوههای مشهورش كه هر خروسخون پاپنجرهی گیوتینی عمارتشون ، زلف پریشون میکرد و دل مو الویسی واسرنگ میرفت. بسكه بيخ و بن پنجره رو میپاييد كلاه از سرش ميافتاد.
وقتی سر اسحاقُ ابراهیم تو سینی استیل میذاشت و چش و بنا گوش تنها عشقاشُ زلیخاوار هرت بالا میکشید ، خنده از گونههام میریخت و شکوفههای مستی درشت درشت از نشینام خزون میکرد. پیش خودم گفتم ببین اون موتور گازیه...همون وسپا سواره یا ابوعطا خونه یا چارچرخاش دو دیفرانسیل بوده. خوب هندل میکرد بد مسب. حالا میفهمم چرا ( دربرخی نُسخ نوشتهاند «چهرا») مو الویسی اینطور تفنگ سر پُرُ گرفته جلو چل گیس خانم نعنایی و بد ریخت ترش کرده. بابا به پا هم پیر شید. خودمونیم چه سه ضلع خوش نقشی بود این عشق.آرسن لوپن کجاس که به کشف من سهپلشک نده...چه سوزی به مقعد قادر گذاشتی چل گیس خانم. چه قیومتی کرده این عکس سه ضلعی.اون همون نن جونه که نی قلیونُ چسبونده به پیشونیش و خمار قلعههاییه که فتح کردهن...خوب ببین چهطور داره طعم خونسار ُشکوفه میزنه؟...قسم به عصمت زهرا بوی باروت تفنگ سر پر از مغز مو الویسی همین الساعه کمونه میکنه...ننجون همون گوشه چار زانو زده و داره چرک لاپستوناشُ فتیله میکنه...خودشه...همونی که خانم ما رو گائیده...تیغ انداخته ختنهش کرده...خدایا این گوشهای کی بود ؟ مو الویسی کو؟ قادر هم با قلب قسم خورده به عشق چل تیکهاش داره از چل گیس انتقام میگیره و عکس زاویهدار میندازه. ولی یادت باشه قادر جون قسم به عصمت زهرا که مو الویسی همیشه غایب نمیمونه. یادت بمونه اینا خز و خیل شدهن دیگه واسه نسل عنتر و منتر. واسه تو شاید دفتر چرکنویس دلات باشه...ولی یه نیگا به شیرازهش بنداز...شده جیگر زلیخا...آخ زلیخا...لطفاً همهگی سر از جیب برآرید و صاف به چشای عکاس زل بزنید. سه دو یک که تموم شد همه با لبخند صلوات بفرستید. کاریه که شده.
وقتی سر اسحاقُ ابراهیم تو سینی استیل میذاشت و چش و بنا گوش تنها عشقاشُ زلیخاوار هرت بالا میکشید ، خنده از گونههام میریخت و شکوفههای مستی درشت درشت از نشینام خزون میکرد. پیش خودم گفتم ببین اون موتور گازیه...همون وسپا سواره یا ابوعطا خونه یا چارچرخاش دو دیفرانسیل بوده. خوب هندل میکرد بد مسب. حالا میفهمم چرا ( دربرخی نُسخ نوشتهاند «چهرا») مو الویسی اینطور تفنگ سر پُرُ گرفته جلو چل گیس خانم نعنایی و بد ریخت ترش کرده. بابا به پا هم پیر شید. خودمونیم چه سه ضلع خوش نقشی بود این عشق.آرسن لوپن کجاس که به کشف من سهپلشک نده...چه سوزی به مقعد قادر گذاشتی چل گیس خانم. چه قیومتی کرده این عکس سه ضلعی.اون همون نن جونه که نی قلیونُ چسبونده به پیشونیش و خمار قلعههاییه که فتح کردهن...خوب ببین چهطور داره طعم خونسار ُشکوفه میزنه؟...قسم به عصمت زهرا بوی باروت تفنگ سر پر از مغز مو الویسی همین الساعه کمونه میکنه...ننجون همون گوشه چار زانو زده و داره چرک لاپستوناشُ فتیله میکنه...خودشه...همونی که خانم ما رو گائیده...تیغ انداخته ختنهش کرده...خدایا این گوشهای کی بود ؟ مو الویسی کو؟ قادر هم با قلب قسم خورده به عشق چل تیکهاش داره از چل گیس انتقام میگیره و عکس زاویهدار میندازه. ولی یادت باشه قادر جون قسم به عصمت زهرا که مو الویسی همیشه غایب نمیمونه. یادت بمونه اینا خز و خیل شدهن دیگه واسه نسل عنتر و منتر. واسه تو شاید دفتر چرکنویس دلات باشه...ولی یه نیگا به شیرازهش بنداز...شده جیگر زلیخا...آخ زلیخا...لطفاً همهگی سر از جیب برآرید و صاف به چشای عکاس زل بزنید. سه دو یک که تموم شد همه با لبخند صلوات بفرستید. کاریه که شده.