بي تو              

Thursday, October 18, 2007

آژیر خطر برای نیویورک

چند وقتی‌ست که با خود چاره‌ای اندیشیده‌ام...از «الياس درون»‌ام کمک می‌گيرم تا تمام این سربازان گم‌نام امام زمان را به راه راست هدایت کنم...یکی‌شان برگشته بود و می‌گفت: حاجی...( جمله‌ی مشهوری که همه با آن یک‌دیگر را صدا می‌زنیم...) یک فیلم مستندی بچه‌های اطلاعات به ما نشان ‌دادند از یک مجلس سکس دسته‌جمعی...

ـــ ئه؟...جدی؟...من دارم‌اش...

ـــ جدی می‌گی؟

ـــ آره...دارم‌اش...چون مستند نی‌ست...یک فیلم سینماییه

ـــ خدایی؟...

و چند روز بعد نسخه‌ای از eyes wide shut را برای‌اش رایت می‌کنم...فقط حال کنید ، دروغ تا کجا رفته است...و بی‌سوادی در چه حد است که تکه‌ای از یک فیلم را به اسم مستند به خورد این طفلکی‌ها می‌دهند...یاد مستند!!! «کارناوال عاشورا» می‌افتم که برای‌مان همین عزیزان اطلاعاتی در خدمت مقدس سربازی نمایش دادند...روح بانو ریفن‌اشتال شاد ...

خدایا خدایا مگر من از عمرم سیر شده‌ام که این‌ها را می‌نویسم؟...بله انگار سیر شده‌ام.
.
.
.
بس‌که کیر شده‌ام...از زنده‌گی سیر شده‌ام.

آوازی بر وزن اشعار «محسن نام‌جو» / دست‌گاه تخم‌گاه ؛ گوشه‌ی عربده (كپی رايت محفوظ)