بي تو              

Monday, April 14, 2008

گعده باشی


چه جلسه خوبی با دوست عزیزم خزا داشتم امروز. آن ورتر در دفتر ، ح نشسته بود و با برنامه دیستایلر ادوبی و ف کلنجار می رفت که بالاخره کتاب هامان با این اوصاف به نمایشگاه می رسد یا خیر؟ و من اینورتر با دهان خشک و تلخ از مزه سیگارهای پی در پی و سه تک تیرانداز از آدریان لین و پازولینی و کیشلوفسکی و سینه سینماهای فرانسوی که اعتیادآور است مخصوصا سینه سینمای کلاسیک اش می گفتیم ، به علاوه گلوله های مشقی گاه وبی گاه ف و غرغرهای زیرجلکی او و دویدن های پابرهنه اش میان گفتگوهای من و خزا و هکذا. که از دروازه های تمدن گذر کرد و رسید به ابراهیم گلستان و طبق عادت مألوف همان نظراتی را خزای نازنین پراندش کرد که لقلقه جماعت است و من هم البته چون دیگر علاقه ای به بحث درجایگاه مخالف ندارم نرم نرم نظراتم را گفتم و بحث به معیارها کشیده شد. و به نازنین یارم گفتم: خزا جان ابتدا باید معیارها را پیدا کرد. و او هم به درستی آب پاکی را روی دستم ریخت: کدام معیار؟ مگر توی ایران معیار هم هست؟ همیشه از آب پاکی راضی بوده ام چون کمتر توان دو طرف گفتگو را به کار میگیرد. و اصلا این گفتگو با این آب های پاکی به قول علما از حیظ انتفاع ساقط میشود و به خزا گفتم: همان طور که من مثلا به نحوه بیان دیوید فینچر تمایل دارم و یا با اغراقهای شهید پازولینی مخالفم و مثلا همیشه از ماماروما یا حتی باج خور او تعریف کرده ام و با دکامرون و از همه بدترش شب های عربی به همین دلیل مشکل دارم . همان طور نیز خود قربانی انشای ادبیات کثیف بوده ام و جرم من ارادت قلبی به باتای بوده است. اما خب که چی؟
واقعا که چی یک مشته ابله می نشینند و رگه های ریالیستی سریالی را بیرون می کشند تا به حقانیت گفتار خود برسند و نقش تایه (شاید هم دایه) دلسوزتر از مادر را بازی میکنند و هنوز از بینامتنیت فقط به ارجاع های ریالیستی آن می اندیشند و مثلا ازهمین شهید پازولینی بارها گفته م و نوشته ام هرجا داستان تاریخی داشته است ارجاعات به اکنون داشته است و هرجا اشارات امروزی بوده است گریز به گذشته زده است و ولی از دهه شست تا به امروز ایرانی جماعت انگار یاد نگرفته است که ارجاعات فرامتنی و درون متنی تنها کارکرد طعنه زدن و تخریب ندارد و فرصت می شد اثبات می کردم مهران مدیری به درستی جا پای پرویز صیاد گذاشته است و به ما می آموزاند که هرجا سخنی را به نیشتر آمیخته شود حتما به معنای عام امتیاز دادن و باج دادن نیست که مثلا قسمت روشن فکران را آب تربت قسمت نیروی انتظامی برداشت کنیم و هنوز نیاموخته ایم که از شاخ سبیل کسی هویت مثالی طرف بازسازی نمی شود. اما به عکس در ماما روما مرگ جوان فیلم بر تخت دقیقا شبیه مسیح مصلوب است با پاهای از درد پیچیده به پشت. با اینکه میدانیم او مسیح نیست.
.
.
.
وقتی "پل های مدیسون کانتی" و بازی بی نظیر مریل استریپ را می بینم می گویم: بی دلیل نیست که از کوهستان بروکبک هم لذت بردم...فیلم هایی که جز پیام انسانی چیزی نداشتند. برخلاف این دو فیلم نجیب حضرت مستطاب گاسپار نوئه در irreversible یک ماجرای نیم خطی را آن چنان با عصبانیت روایت کرد که هیچ کس گمان نکنم مانند او کلاب گی ها را چنین تصویر کرده باشد...خب هرچه باشد نگاه ها متفاوتند. کلینت ایستوود از آن کارگردانان بالیده ایست که درست برخلاف جربان استوره پروری دوران بازیگری ش و نزدیک به سینمای اروپا و البته نه مانند آرتور پن آنارشیست بلکه به طور کلاسیک به افت و خیزهای دراماتیک توجه نشان می دهد...
به لطف "سینه سینما" دارم یک دوره کامل از فیلم های کلاسیک معرکه را بررسی میکنم...
.
.
.
.
.
.