زیبایی شناسی شر
عالم محضر نمایش است و همهمان بازیگران این محضر هستیم.
امام شکسپیهر
کوروساوا از جنس تنشهای دراماتیک است...کارگردان برداشتهای عمیق و بلند نبودهاست...کوراساوا بهعکس فیلمساز هموطناش یاساجیرو اوزو با زیباییشناسی قاب و سکونای که در قاب در جریان است کاری ندارد...بهعکس همیشه موضوع درون قاب در تحرک دراماتیک است...اما همین کوروساوا نیز گاه سر بر عصیان میگذارد و نمایی نسبتاً بلند و ایستا ولی در جان خود بهشدت پویا نیز برمیدارد.
نمای بیمار رو به موت فیلم ریش قرمز را بهیاد آر. لحظهی به قول خودمان خر خر مرگ یکی از دردناکترین و درعین حال آزمایشگاهایترین لحظات است که کوروساوا به راحتی از کنار آن نمیگذرد و به زیباییشناسی خود مبدل میکند...
امام شکسپیهر
کوروساوا از جنس تنشهای دراماتیک است...کارگردان برداشتهای عمیق و بلند نبودهاست...کوراساوا بهعکس فیلمساز هموطناش یاساجیرو اوزو با زیباییشناسی قاب و سکونای که در قاب در جریان است کاری ندارد...بهعکس همیشه موضوع درون قاب در تحرک دراماتیک است...اما همین کوروساوا نیز گاه سر بر عصیان میگذارد و نمایی نسبتاً بلند و ایستا ولی در جان خود بهشدت پویا نیز برمیدارد.
نمای بیمار رو به موت فیلم ریش قرمز را بهیاد آر. لحظهی به قول خودمان خر خر مرگ یکی از دردناکترین و درعین حال آزمایشگاهایترین لحظات است که کوروساوا به راحتی از کنار آن نمیگذرد و به زیباییشناسی خود مبدل میکند...
به نظرم سیاستمداران نیز با زیباییشناسی سر و کار دارند...و زبان دیپلماسی یکی از زیباترین الگوهای زبانی را با خود بههمراه دارد و همانگونه که چندیست در عالم گزارشگران بینالمللی فوتبال از اصطلاح دراماتیک بهکار میرود و حتی در افراطیترین حالت از زبان نویسندهای مانند اکبر رادی یک شعر تجسم میشود...چهرا اعمال و رفتارهای سیاستمداران نیز بر اساس الگوهای زیباییشناسانه نباشد؟
بهعکس ِسیمای نهچندان هارمونیک رییسجمهور مردمی ایران، اعمال و منش سیاسی او به عقیدهی من بسیار زیباییشناسانه و در جهت اعتلای فرمولهای دراما است...ایشان در اوج بینظمی و اوج زشتی و پلشتی ، در مسیر اهداف نیاگان دینی خویش که کلیشهی وعدههای شیرین و زیبا را همیشه با خود داشتند، چنان فضای دراماتیکای ترسیم میکند که جان هر مخاطبای را میپالاید و بهرستگاری میرساند. تو گویی این همان آرزوی دیرینهی ارستو نیز بودهاست و با سوگای که از هامارتیای این استوره دامن مخاطب را فرامیگیرد به جانپالودهگی یا همان کاتارسیس قومی و جمعیتی میرسیم و همه در محضر عالم بهدور از هر معصیتای بهزیباترین الگوهای دینی دست مییابیم.
+ اینجا
بهعکس ِسیمای نهچندان هارمونیک رییسجمهور مردمی ایران، اعمال و منش سیاسی او به عقیدهی من بسیار زیباییشناسانه و در جهت اعتلای فرمولهای دراما است...ایشان در اوج بینظمی و اوج زشتی و پلشتی ، در مسیر اهداف نیاگان دینی خویش که کلیشهی وعدههای شیرین و زیبا را همیشه با خود داشتند، چنان فضای دراماتیکای ترسیم میکند که جان هر مخاطبای را میپالاید و بهرستگاری میرساند. تو گویی این همان آرزوی دیرینهی ارستو نیز بودهاست و با سوگای که از هامارتیای این استوره دامن مخاطب را فرامیگیرد به جانپالودهگی یا همان کاتارسیس قومی و جمعیتی میرسیم و همه در محضر عالم بهدور از هر معصیتای بهزیباترین الگوهای دینی دست مییابیم.
+ اینجا