Tavarish Lenin
از من خواستهاند راجع به لنین چیزکی بنویسم...علیالحساب بنویسم که پشت گوش نینداختهام...و به قول ادبا تو فکرش هستم...و برای اینکه دست خالی هیچکس از این خانه نرود و یک چندی دیگر در آن خانهی دیگر با یادداشت لنین برگردم...به ذکر خاطرهای از لنین بسنده میکنم.
یکبار روز حشر میشود و چرتکهها انداخته میشود و بالاخره نوبت رفیق لنین میشود و میرود جهنم...خلاصه بعد چندی شورشی راه میاندازد و خبر به گوش خدا میرسد که چه نشستهای لنین همه را کمونیست کرده...خدا هم دستور میدهد که بنیدازندش به بهشت...جاییکه اوج سعادت بشریست...اما باز چندی بعد سر و صدای شورشهای کارگری بلند میشود و میبینند باز سُک و انگولک رفیق لنین است...چه درد سر بدهمتان که بالاخره خدا خسته و مانده دستور میدهد که او را مستقیم به شرف حضورش ببرند...پشت درهای بسته بستههای پیشنهادی را جلوی رفیق لنین میگذارند و مذاکره شروع میشود...ساعاتی بعد، درها باز میشود و لنین را میبینند که با مشتهای گره کرده بیرون میآید و به سمت بهشت و جهنم روان میشود...خدا از پشت سر مشتاش را گره میکند و میگوید: رفیق لنین ، خدا با ماست...
tavarish: تاواریش به معنای «رفیق»...یا همان «اخوی» نسخه حزباللهای آن.
یکبار روز حشر میشود و چرتکهها انداخته میشود و بالاخره نوبت رفیق لنین میشود و میرود جهنم...خلاصه بعد چندی شورشی راه میاندازد و خبر به گوش خدا میرسد که چه نشستهای لنین همه را کمونیست کرده...خدا هم دستور میدهد که بنیدازندش به بهشت...جاییکه اوج سعادت بشریست...اما باز چندی بعد سر و صدای شورشهای کارگری بلند میشود و میبینند باز سُک و انگولک رفیق لنین است...چه درد سر بدهمتان که بالاخره خدا خسته و مانده دستور میدهد که او را مستقیم به شرف حضورش ببرند...پشت درهای بسته بستههای پیشنهادی را جلوی رفیق لنین میگذارند و مذاکره شروع میشود...ساعاتی بعد، درها باز میشود و لنین را میبینند که با مشتهای گره کرده بیرون میآید و به سمت بهشت و جهنم روان میشود...خدا از پشت سر مشتاش را گره میکند و میگوید: رفیق لنین ، خدا با ماست...
tavarish: تاواریش به معنای «رفیق»...یا همان «اخوی» نسخه حزباللهای آن.