بي تو              

Tuesday, October 21, 2008

Tavarish Lenin

از من خواسته‌اند راجع به لنین چیزکی بنویسم...علی‌الحساب بنویسم که پشت گوش نینداخته‌ام...و به قول ادبا تو فکرش هستم...و برای‌ این‌که دست خالی هیچ‌کس از این خانه نرود و یک چندی دیگر در آن خانه‌ی دیگر با یادداشت لنین برگردم...به ذکر خاطره‌ای از لنین بسنده می‌کنم.

یک‌بار روز حشر می‌شود و چرتکه‌ها انداخته می‌شود و بالاخره نوبت رفیق لنین می‌شود و می‌رود جهنم...خلاصه بعد چندی شورشی راه می‌اندازد و خبر به گوش خدا می‌رسد که چه نشسته‌ای لنین همه را کمونیست کرده...خدا هم دستور می‌دهد که بنیدازندش به بهشت...جایی‌که اوج سعادت بشری‌ست...اما باز چندی بعد سر و صدای شورش‌های کارگری بلند می‌شود و می‌بینند باز سُک و انگولک رفیق لنین است...چه درد سر بدهم‌تان که بالاخره خدا خسته و مانده دستور می‌دهد که او را مستقیم به شرف حضورش ببرند...پشت درهای بسته بسته‌های پیش‌نهادی را جلوی رفیق لنین می‌گذارند و مذاکره شروع می‌شود...ساعاتی بعد، درها باز می‌شود و لنین را می‌بینند که با مشت‌های گره کرده بیرون می‌آید و به سمت بهشت و جهنم روان می‌شود...خدا از پشت سر مشت‌اش را گره می‌کند و می‌گوید: رفیق لنین ، خدا با ماست...

tavarish: تاواریش به معنای «رفیق»...یا همان «اخوی» نسخه حزب‌الله‌ای آن.