بي تو              

Thursday, October 16, 2008

سینما حقیقت

سینما حقیقت هیچ برای من نداشته باشد دیدن دوباره دوستان دور هم است...یکی از این دوستان نازنین مینا کشاورز است...چه‌قدر من این دختر را دوست دارم...خط و ربط فکری‌ش...قلم‌اش...نگاه‌اش به سینما...اخلاق‌اش...همه‌چیزش...همه‌چیز...بعد مدت‌‌ها کلی ور زدم و کلی خندیدیم و از دل‌مان در آورد آن حالات مزهک و آزاردهنده پگاه آهنگرانی را...از کارهای هم گفتیم...از برنامه‌های هم شنیدیم... تمام دوستان فیلم‌سازم خوش‌بختانه ام‌سال فیلمهای خوبی داشتند...از فیلم‌هایی که دیدم و لذت بردم هم باید به دو فیلم اشاره کنم: دره ما چه سرسبز بود فرشته جغتایی...یکی هم فیلم «چهره‌ی غم‌گین من» که آن هم ساخته یک خانم بود...
توی مراسم یکی هم از روی پله‌های لابی سینما فلسطین هی برای‌ام دست تکان می‌داد...و من هی نگاه‌اش می‌کردم...اگر آشنا بوده‌است که شرمنده من اصلاً نشناخته‌ام‌اش...حتی به پشت سرم برگشتم ببینم به کی‌ست؟...متأسفانه ایشان فقط به من بود...رفت توی سالن فیلم لهستانی و جلسه خسرو سینایی...ندیدم‌اش...توی شلوغی همه هم‌دیگر را گم می‌کردیم و همه یک‌جا کشف می‌شدیم... دیدن این‌که هنوز آندره وایدا زنده‌است و سر حال خیلی حس خوبی داشت...
بولتن‌های جشن‌واره را بخوانید...یکی از نویسنده‌گان خوش‌فکر و زبل این بولتن مینا است...ترجمه‌ها و تألیفات مینا را لابد در فیلم‌نگار دنبال می‌کنید؟...