Sarcasm and Trick
من: سلام anonym. سر کاری؟ (anonym در رادیو فردا کار میکند.)
anonym :سلام. سر کارم و تا صبح مشغولام ظاهراً. برای انتخابات.
من: آهان. فردا کی خونهای؟ یه مطلبه میخواستم ازت بپرسم.
Anonym : فردا نیستم و پس فردا هم دانشگاهام. چی هست؟
من: میخواستم یه مطلب راجع به قضیهی استعفای رییس رادیو زمانه بنویسم یاد استعفای پارسال پنجنفری شما افتادم. البته بدون اشاره به اسم و هویت تو.
Anonym: میدونی چون من باهاش کار کردم نه هیچ چیزی علیهاش نوشتم و نه به کسی اطلاعات دادم که چیزی بنویسه...
من: اتفاقاً میخوام نوشتهم منصفانه باشه. میدونی؟ چون به نظرم داور بیانصافی کرده...چهرا اون موقع که شما استعفا دادید واکنش نشون نداد؟
Anonym : نشون داد. اصلاً بنا نبود بهخاطر ما این مسأله جایی مطرح بشه. داور تمام تلاشاش رو کرد من برگردم. اما من نخواستم. واقعاً خیلی تلاش کرد. کلاً معتقد بود زمانه رو باید حفظ کرد. از اول. البته اون طرف هم معلوم نبود چه واکنشی نشون بده...این هم هست...داور هم از موضوع خیلی ناراحت بود. در نهایت تلاش کرد کمکام کنه...نقش بدی نداشت. فقط من این وسط واقعاً به داور بد کردم.
من: چهطور؟
Anonym : چون تنهاش گذاشتم. داشتیم باهم کار میکردیم. یه دفعه من رفتم دیگه. جالب نبود دیگه.
پ.ن:
یکی از یادداشتهای بسیار بد آسمان ریسمانای که راجع به این قضایا خواندم...این یادداشت بود...خوب است که نویسنده ته یادداشتاش با لحن طعنه نوشته است:
اين روزها - بی اين كه بدانم درست است يا نه - میشنوم نبوی زير پای جامی را روفته است و هی ياد اين خاطره میافتم.
واقعاً خیلی بد است اینطور دفاع کردنها...خیلی....زبانشناسی و علم رصد نشانهها گاهی ما را به سیاهچالههای فریبنده میاندازد...یاد خاطراتای که دوست داریم منطبقشان کنیم با واقعیتهایی که شبحای از واقعیتاند...