خنده در تاريكي
وقتي از هم جدا ميشديم ، دنبال يک جملهء زيبا بودم…يک جملهء زيبا مثل يک پايان خوش… آره..اگر آن لحظه صداي خودم روي تصوير دستان خشک شدهام براي خداحافظ-اي خيلي سرد و بدون هيچ حسي ميگفت:
ته دلام ميگه: نه…اينطور نبايد تموم بشه…
شايد ته دلم به برگشت کمي قرص ميشد.شايد. نميدانم.شايد.