بودن يا نبودن خواجه ماجد
زيادي همينگوياي شدي!!!...
خورشيد کجاي کار خواجه ماجد را تنگ کرده بود که اينقدر دق خورشيد را بايد داشته باشد که من مخاطب بايد باور کنم موش دوانيهاي از طرف ماجد بوده است که خورشيد اينهمه (چهقدر؟!!!!) اذيت ميشد؟...اصلاً اين خورشيدخان با آنهمه حلال و حرام چهطور راضي ميشود پول حرامي که ميداند از دزدي از خواجه به دستاش ميرسد به حلقوم زن و بچهاش بريزد؟...البته توجيهاي آبکي داشت که «تا زمانيکه تو سفره زن و بچه خواجه پر غذا باشه تو سفره زن و بچه من هم بايد باشه» ( نقل به مضمون)...اصلاً فيلم اصل و اساساش بر خواجه ماجد بايد باشد...خب...کو؟..شخصيت ماجد کجا براي من تعريف شدهاست؟ جز چند کليشهء از فيزيک او...منکه بهزور هم شده نتوانستم از او بدم بيايد...يک افليج قر پولدار...کجا بايد ميفهميدم خون بقيه را توي شيشه ميکند؟...چون داستان تقوايي مانند بيشتر کارهايش کلاسيک بود و يک پروتاگونيست دارد و يک آنتاگونيست...ماجد در ناخدا خورشيد بايد مثل ياگو در اتللو نقشاش دقيق مشخص باشد...کو؟...زن ناخدا چهرا اينقدر بيرمق است؟...اصلاً شغل ناخدا بايد از لابهلاي اهالي لنجداران توصيف ميشد...کو؟ صرف اينکه او تکپر است...قابل قبول نيست...تقوايي بيشتر شيفتهء پررنگ کردن شخصيت هاي فرعي بود...بازهم مينويسم:
خورشيد کجاي کار خواجه ماجد را تنگ کرده بود که اينقدر دق خورشيد را بايد داشته باشد که من مخاطب بايد باور کنم موش دوانيهاي از طرف ماجد بوده است که خورشيد اينهمه (چهقدر؟!!!!) اذيت ميشد؟...اصلاً اين خورشيدخان با آنهمه حلال و حرام چهطور راضي ميشود پول حرامي که ميداند از دزدي از خواجه به دستاش ميرسد به حلقوم زن و بچهاش بريزد؟...البته توجيهاي آبکي داشت که «تا زمانيکه تو سفره زن و بچه خواجه پر غذا باشه تو سفره زن و بچه من هم بايد باشه» ( نقل به مضمون)...اصلاً فيلم اصل و اساساش بر خواجه ماجد بايد باشد...خب...کو؟..شخصيت ماجد کجا براي من تعريف شدهاست؟ جز چند کليشهء از فيزيک او...منکه بهزور هم شده نتوانستم از او بدم بيايد...يک افليج قر پولدار...کجا بايد ميفهميدم خون بقيه را توي شيشه ميکند؟...چون داستان تقوايي مانند بيشتر کارهايش کلاسيک بود و يک پروتاگونيست دارد و يک آنتاگونيست...ماجد در ناخدا خورشيد بايد مثل ياگو در اتللو نقشاش دقيق مشخص باشد...کو؟...زن ناخدا چهرا اينقدر بيرمق است؟...اصلاً شغل ناخدا بايد از لابهلاي اهالي لنجداران توصيف ميشد...کو؟ صرف اينکه او تکپر است...قابل قبول نيست...تقوايي بيشتر شيفتهء پررنگ کردن شخصيت هاي فرعي بود...بازهم مينويسم:

در «داشتن و نداشتن» هاوکس شخصيت پارکابي هري...آن پيرمرد الکلي ، ادي ، يک خصلت جالب داشت که كف پايش را روي زمين نميگذاشت چون ميترسيد دوباره زنبوري مرده نيشاش بزند...
در اينجا ناخداخورشيد يکدسته کبريت خوب کشيد...خوب...
راستي چپي بستناش در اين نسخه چه شده بود؟...در نسخهء اصلش داشت يا نه؟...يادم رفته است...