بي تو              

Thursday, December 27, 2007

[...]

برای تو و خویش چشمانی آرزو می‌کنم
که چراغ‌ها و نشانه‌ها را در ظلمات‌مان ببیند
گوشی که صداها و شناسه‌ها را
در بی‌هوشی‌مان بشنود
برای تو و خویش ،
روحی که این‌همه را در خود گیرد و بپذیرد
و زبانی که در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش بیرون کشد
و بگذارد از آن چیزهایی که به بندمان کشیده است
سخن بگوییم

مارگوت بیکل.
.
.
[+]