بي تو              

Thursday, December 6, 2007

یک مونولگ آهسته


در این شیب لغزان که فرهنگ مکتوب ایران آهسته به قعر انزوا سُریده و هیولای عجیب الخلقه‌ای موسوم به فرهنگ شفاهی روی خشت افتاده است و با زبان آویخته و یک دهان عظیم به سوی جامعه پیش می‌خزد،‌ فکر این‌که اهل قلم از محفل‌های اندرونی شعر و داستان‌خوانی بیرون بیایند و بی‌هرگونه رنگ و مرامی گرد هم بنشینند ، و به قصد خروج از این بن‌بست ، این شیب لغزان تدبیر و چاره‌ای در کار بیاورند‌،‌ به جا ، بل‌که واجب است. گفتم فرهنگ شفاهی و آقایان خودم را عرض می‌کنم که این فرهنگی است تیزابی و بسیار بدخیم ، خوره ، که لایه به لایه از زیر روح نسل‌های نورس ما را می‌خورد ، و آن‌ها را به اجسامی دو پا ، خشکیده ، ‌بی‌درون تبدیل می‌کند.( و من در جای خود تأملی روی این فرهنگ شفاهی خواهم کرد.) و شاهد مدعای من این‌که ما اکنون وارد برجی از برج‌های منطقة البروج شده‌ایم که تیراژ فرهنگ مکتوب‌مان ، کتاب ، در یک ملت ظریف شصت میلیونی به دو هزار دانه سقوط کرده ، اسفند دود کنیم که به «سقف» تیراژ در امارات شیخ نشین عربی رسیده است.( اگر برای شیخ نشین کتابی هم گذاشته باشند.) و این را مقایسه کنید با سال 55 و جمعیت سی و شش میلیونی و تازه با اکثریت روستانشین آن زمان ، که تیراژ کتاب‌مان به مرز ده هزار رسیده بود و ما را بگو شکوه داشتیم که نسبت به ملت‌های مهذب دنیا ــ که گاه با جمعیت مشابه تیراژهای شش رقمی دارند ــ در عهد آن قبیله اسمش چی‌ست مائو مائو به سر می‌بریم و این‌که ملت نیست،‌ قبیله است و چه.
اما صاحب این قلم بگوید در این احوال منظور من از کتاب آثار خلاقه ادبی است و هرگونه مبحثی که به نقد ادبی و پایه‌های آن مربوط می‌شود. و آثار خلاقه ادبی را بگیر وجوه سه گانه‌ی شعر ، نمایش‌نامه، داستان ( از نوول تا رمان). وگرنه آب درمانی و خواجه تاج‌دار و شرح بر عَمر و بکر و زید و چه می‌دانم ریختن نوارهای درسی توی کاغذ و این چیزها ممکن است تلّی از کتاب‌های تازه چاپ را به رخ مردم عامی بکشند و فهرست بلند بالایی هم از سلسله انتشارات وطنی به کرسی‌نشینان مرکز یونسکو عرضه کنند، ولی به اعتقاد این خدمت‌گزار هیچ ربطی به زایش فرهنگ ملی ،‌ آثار خلاقه ادبی یا سلوک یک ناشر آب و ریش‌دار با مسلک ندارند. که هر دکان دنبه‌ای که علم طباخی و دانیل استیل و خاطرات حسن خشتکی چاپ زد، ناشر نمی‌شود. هرچند به پاداش این خدمات بدل ، جسارت است ، صدها بند کاغذ اعلا شیر بهایش کینم و در دم صیغه‌اش را به یک مجوز بخوانیم و به یاری ساق‌دوشان تبلیغ و پخش ، حضرت کیسه ایشان را به حجله وصال و فمن یعمل‌اش برسانیم. اما تو بی‌درنگ میان کلام من می‌افتی که آثار خلاقه ادبی مگر چی‌ست که دورش را این‌گونه طلا گرفته‌ای و کتاب را در قاب آن تعریف می‌کنی فقط؟ می‌گویم آثار خلاقه ادبی همان ادبیات است. و ادبیات تابش الوان یک مکث ، نه ــ ادبیات نگاهی است از عمق ناب بر طرح انسان ناتمامی که در بطن دنیای تاریک جنین مانده ، تکان می‌خورد تا هستی تابناک ، منشور یکی چند کلمه وحی متولد شود. می‌دانید ادبیات ثبت این لرزه‌های مهیب دل برای تولد است ؛ چنان که هر اثر وحی گونه‌ای ــ از «عهد عتیق» بیا تا مثلاَ «مانلی» و تا سطرهای شعله‌وری از «طوبی...» ــ این رعشه‌های نورانی یا در عبارت ملای روم «رقص کوه» نهفته است. این است که تصریح می‌کنم آفتاب فرهنگ مکتوب در یک منظومه جهانی ادبیات است و ستارگان این فرهنگ ( تاریخ و فلسفه و باستان شناسی و این دست) فقط در تشعشع جادویی همین ادبیات است که بیدار و مواج می‌شوند و به سیمای مفرغی عصر ما جلال و جلوه و بُعد می‌دهند.هم‌چنانکه هرگاه در منطومه فرهنگ معاصر ایران همه این ستاره‌های دانش بشری برای ما چشمک بزنند و اما آفتاب بلندمان در حجاب ابرهای ضخیم افسرده بماند ، آقا ، چراغ فرهنگ‌مان خاموش است. و این واقعیتی است مسلم بر کل حوزه‌های نشر مشرق و مغرب که بنیاد معنوی دارند ، یا به هر تقدیر ، تظاهر به داشتن‌اش می‌کنند.
پس تا زمانی‌که ما کتاب نداریم( نمایش‌نامه ، داستان ، شعر ) و بازار فرهنگ‌مان چنین رنجور و بی‌رمق است و کاغذ خام از کتاب پُخته دخل بیش‌تری دارد ، عرض می‌شود در مدار باطلی چنبره می‌زنیم که نام دیگرش بحران است ، و آن هم بحران بی‌معنی و خود ساخته‌ای که حتی نمایش‌گاه‌های بین‌المللی کتاب هم با شصت هزار عنوان و چه می‌دانم نَفخ صور و قیل و قال و چه ، باز نمی‌تواند جوابش را بدهند ، سهل است ، در حالی‌که ما رمان‌های طراز اول‌مان را در پستوهای دارالاجازه شیخ کرده‌ایم ( پیر ) و درهای تالارها ، یعنی چشمان مردم را به روی نمایش‌نامه‌های برجسته بسته‌ایم و شهر را هم که جز در بافت قُدمایی آن تهاجم فرهنگی می‌دانیم ، تا در به روی این پاشنه می‌چرخد ، خدمت‌گزار را عقیده بر این است که برگذاری نمایش‌گاه های کتاب ، انتخاب به‌ترین‌های سال ، اهدای نشان‌های درجه یک عملی و سوبسید‌های مقوّی‌، نه تنها ظاهرسازی و پنهان‌کاری می‌شود ــ که بر من ببخشید اگر دو روی سکه سالوس‌اند ــ بل‌که این‌همه در قلب نظم خود هرج و مرج و آنارشی ، و پوست کنده بخواهی ، دامن زدن به این بحران ظالمانه و ناموجه است...

اکبر رادی / فرهنگ شفاهی ما و یک مونولگ آهسته / آدینه ، شماره 94 ، شهریور 1373