بي تو              

Saturday, May 31, 2008

تراژدي آدم بدا

در مزخرف بودن فيلم ثريا همين بس كه گاف بزرگش اين بود كه هنوز نام خواهر شاه را نمي‌دانستند...حال-ات به هم مي‌خورد وقتي كلود براسور(فيلم «لباس سياه براي يك قاتل» او هنوز توي ذهن من است.) را در نقش مصدق مي‌بيني...صد رحمت به جمال شورجه خودمان...
.
.
.
آقاي نادر تكميل همايون ! مرسي از لطفي كه به سينماي انقلاب داري...
راست مي‌گويد محسن مخملباف...همان مردمي كه اول انقلاب سينماها را آتش مي‌زدند حالا عاشق ديده شدن بر روي پرده سينما هستند...و آن شوق ديوانه‌وارشان در سلام سينما توجيه‌اي بر اين وارونه‌گي‌ست...اما مخملباف مثل هميشه بد تحليل مي‌كند...خوب نشان مي‌دهد ولي بد تحليل مي‌كند...سينما قرار نبود تصوير حقيقي‌شان را نشان دهد...قرار بود تك‌تك‌شان را درشت بر پرده‌هاي عريض نشان دهد...اما سينماي بعد از انقلاب سينماي لانگ شات بود و مردم غافل از لنز دوربين و فاصله‌ي كانوني آن بودند...در دور دست‌هاي تصوير حالت ستاره‌هاي سينما را مي‌گيرند به اميد آن‌كه جذابيت ابرويي كه بالا انداخته‌اند هزاران برابر از اخمي باشد كه هر روز مشاهده مي‌كنند...
.
.
.
سال‌گرد درگذشت خميني فرصت خوبي‌ست براي بازديد دوباره از سينماي انقلاب و اين‌را فرانسوي‌ها گويا خوب فهميده‌اند...
.
.
.
تراژدي‌ها:

دوربين آري‌فلكس مهدي ميثاقيهِ فيلمفارسي‌ساز بر دوش مسعود كيميايي قيصرساز قرار گرفت تا برود و از جنگ عكس بردارد...اما كارتي صادر نمي‌شود...تو لياقت جنگ را نداري...ما نگاه ارزشي مي‌خواهيم...

بهروز افخمي: امام پست مدرن بود.

در كوران جنگ داريوش مهرجويي از تلخي گاوي كه امام داروي مناسبي براي سينماي فاسدشده‌ي ايران مي‌دانست ، به قهقهه‌هاي پوچ اجاره‌نشين‌ها روي آورد و دل تمام ارزشي‌ها را به درد آورد.

احمد ميرعلايي در جو انقلاب به همراه يار قديمي‌ش مسعود كيميايي ژ-3 بر دوش افكند و يك برادر پاس‌دار شد...


«جشن هنر شيراز» فرصتي بود تا بفهميم هيچ نمي‌فهميم...و تمام اين‌ها را از «ملكه‌ي ايران» مي‌‌دانيم.
.
.
.
اين پست را به محمد قوچاني و گروه حرفه‌ايش!! تقديم مي‌كنم كه در شماره ويژه‌ي شهروندشان سنگ تمام گذاشته‌اند...