بي تو              

Thursday, May 29, 2008

I am high on high on high on high on high on

شايد اين چندمين بار باشد كه مي گويم: زماني‌كه عاشق حروف لاتين شدم براي تايپوگرافي، عاشق ترانه‌هاي كريس‌دي‌برگ هم شدم...اما كم‌كم او هم به خيل آلامدها پيوست...
هنوز يادم نمي‌رود گيتاري كه به گردن آويخته بود و آستين دو دستش را بالا زده بود و به حالت قنوت بالا داده بود و فرياد مي‌زند:

I am high on emotion…

اما روزگار مي‌چرخاندت تا آن‌كه در بازي پاسور شكست مي‌خورد شيطان نباشد...Spanish train هم‌چنان به راه خود ادامه مي‌دهد...سربازان به جنگ مي‌روند... شين فه‌ين به راه خود ادامه مي‌دهد...از دابيلن چه داري؟...زني‌كه دست بر گردن معشوق خود آويخته به چرخ‌هاي آهني قطار خيره است و چيزي براي گفتن ندارد...سرباز بايد برود...بايد borderline را هم پشت سر گذاشت...آن‌قدر مي‌گريي...آن‌قدر از اين دوري و زخم مي‌نالي كه ديگر نفس نداري...the last time I cried...

اما روزگار مي‌چرخد...يك‌بار در سالن اجتماعات مجاهدين خلق مي‌بيني كريس كنسرت مي‌دهد و آرزوي محقق شدن آرزوها را دارد...و يك‌بار او را در كنار زيبارويان آريايي مي‌بيني...

روزگار مي‌چرخاندت تا برسي به شانزه‌ليزه...

When there are flowers on the Champs-Elysees
.
.
.
.
.
.