Running's always been a big thing in our family, especially running away from the police
اسم يكي از شاگردانم را گذاشتهام: مستر لفر...شيفت من براي همه خسته كننده است...اما چه ميشود كرد...بيشتر دانشآموزندهگان به دليل مشغلات فراوان اين ساعت را بهترين گزينه ميدانند و از طرفي هم چون به معلمي خوب معروفم ، خيليها كلاس مرا انتخاب ميكنند...مستر لفر همينطور كه با پشت و روي دستاش به پشت و روي شلوارش ميكشد و خشكشان ميكند لبخندزنان ميگويد: مهي آي؟...به او ميگويم: نو...گو بك و برينگ كست پلهيهر...و طبق معمول هماني را ميآورد كه ريوايندش كار نميكند..
.
.
.
جاي شما خالي اينروزها حسابي شانس ميآورم...خيلي خيلي اتفاقي فهميدم كي و چه زماني فيلم خاطرهانگيز اوليندوره هنر هفتم را دوباره پخش ميكنند. و چهقدر ما اين فيلم را نديده بوديم...جاي شما خالي بسكه اين فيلم را همان زمان سانسور كرده بودند...باز نميدانم چهرا من ِآنموقع جغله ديوانهاش شده بودم...جاي شما حسابي خالي فيلم تنهايي دونده دو استقامت را دوباره ديدم...ميخواستم از زور ذوق بتركم...اين فيلم در همان پروندهي مهي 1968 پخش ميشد...جاي شما خالي وقتي اين فيلم را ديدم ياد فيلم بينمك و بهزور آنارشيستي نفس عميق افتادم...
.
.
.
داشتم برنامهي بيوگرافي با گويندهگي پر از اشتباه كامبيز حسيني را ميديدم كه زندهگي باب ديلن را ميگفت...يك لحظه به ترجمهي auto stop-هاي گاتري دقيق شدم...پير و مراد باب ديلن را ميگويم...همان كولي دوستداشتني...به اندازه يك ديوان شعر خاكشير اين لغت دوستداشتني را ترجمه كرده بود...يك چيزي توي اين مايهها:
خودش را با جلوي ماشينها را گرفتن و سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن به بيمارستان رساند.
.
.
.
جاي شما خالي اينروزها حسابي شانس ميآورم...خيلي خيلي اتفاقي فهميدم كي و چه زماني فيلم خاطرهانگيز اوليندوره هنر هفتم را دوباره پخش ميكنند. و چهقدر ما اين فيلم را نديده بوديم...جاي شما خالي بسكه اين فيلم را همان زمان سانسور كرده بودند...باز نميدانم چهرا من ِآنموقع جغله ديوانهاش شده بودم...جاي شما حسابي خالي فيلم تنهايي دونده دو استقامت را دوباره ديدم...ميخواستم از زور ذوق بتركم...اين فيلم در همان پروندهي مهي 1968 پخش ميشد...جاي شما خالي وقتي اين فيلم را ديدم ياد فيلم بينمك و بهزور آنارشيستي نفس عميق افتادم...
.
.
.
داشتم برنامهي بيوگرافي با گويندهگي پر از اشتباه كامبيز حسيني را ميديدم كه زندهگي باب ديلن را ميگفت...يك لحظه به ترجمهي auto stop-هاي گاتري دقيق شدم...پير و مراد باب ديلن را ميگويم...همان كولي دوستداشتني...به اندازه يك ديوان شعر خاكشير اين لغت دوستداشتني را ترجمه كرده بود...يك چيزي توي اين مايهها:
خودش را با جلوي ماشينها را گرفتن و سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن و دوباره هي جلوي ماشينها را گرفتن و دوباره يه سوار شدن و هي ماشين عوض كردن به بيمارستان رساند.