بي تو              

Thursday, May 15, 2008

براي چه از نوري‌زاده دفاع مي‌كنم؟ و يا بهنود...

روايات تاريخي تا چه اندازه از اهميت برخوردارند؟ خواندن خاطرات چند درصد از واقعيات را نشان‌مان مي‌دهند؟...تاريخ مكتوب آيا مگر جز اين است كه از تاريخ شفاهي منتقل مي‌شود؟...
آيا جز اين است كه اسطوره پيش از history و پس از آن story آمده است؟ آيا امروزه حتا به يك گزارش story نمي‌گويند؟

اگر تاريخ را يك موجود زنده در نظر آوريم همانند ققنوس است كه در آتش خود دوباره زاييده مي‌شود...چه‌را با اين‌كه بارها به خواندن و آموختن از تاريخ روي آورده‌ايم باز تاريخ‌ها با چهره‌هايي مشابه بر ما ظاهر مي‌شوند؟...آيا در روايت تاريخ شرح جزييات واقعه مهم است؟...من مي‌گويم: حتماً مهم است...آن‌قدرمهم است كه دانتون كارگردان محبوب‌ام آندره‌ي وايدا سر و صداي همه را بلند مي‌كند...او را به يك revisionist (يك فحش و برچسب گران ازسوي كمونيست‌هاست.) متهم مي‌كنند. من مي‌گويم: آن‌قدر شرح جزييات تاريخ مهم است كه هركس دقيق‌تر بگويد: خميازه بيش‌تري درمي‌آورد...تاريخ خوانده مي‌شود...به‌جاي آن‌كه نوشته شود...تاريخ هم‌واره پيش از نوشته شدن خوانده مي‌شود...و در خواندن و به دليل اختلالات حافظه (دراين‌جا حتماً بايد يك عصب‌شناس به كمك آيد...بي‌خود نبود كه بوشنر خود هم يك عصب‌شناس مشهور و هم راوي غريب انقلاب كبير فرانسه هم بود.) ما را به سمت خوانش‌هاي متفاوت رهنمون مي‌كند.

ادامه دارد...