آغا گارفیلد خان یوزباشی
لذتی وصفناشدنیست در ناهمانگی...لذتی که تا بیخ گوشات وزی میکند و قیقاج میرود سر به طاق کبود میکوبد و میفرسایدت و آنگاه وقت هجرت است از این اکنون. از مادون میگذری برای رسیدن به دونادون.
در این خواب آشفته لذتیست بیهمتا...
.
.
.
چند سال پیش طبق طرحی در یکی از مناطق حارهای...بخوان جنگل آمازون...اقدام به پشهگیری کردند و تمام آنوفلها را اخته کردند...اما یکی از این پشهها «آغا آنوفلخان» از آب در آمد و لشکری بس جرار فراهم بنمود سوی ماورای بُحار...کشوربه کشور و کوی به کوی و کاشی به کاشی و منزل به منزل و بیت به بیت و حجره به حجره و باب به باب گشت و گشت تا رسید به منزل معظمله همان عقیمگر جلاد...آنچنان خوناش بخورد که از نژاد اوی دراکولای براماستوکر فام زاده شد.
حال در کشور گرامی بر آن شدهاند تا گربهها را آغا کنند...بههوش باشید که از نسب این گربههای سلیمالنفس خیابانگرد پرسهزن ممکن است ، یوزی بس بهمراتب دژخوتر زاده شود...نژاده از تبار ببر مازندران...بههوش بـــباید بود...پیشگویان و خوابگزاران را از چنین روز سیاهای بس سیاهتر از ایلهون سپتامبر هوشدار بدادهاند.
در این خواب آشفته لذتیست بیهمتا...
.
.
.
چند سال پیش طبق طرحی در یکی از مناطق حارهای...بخوان جنگل آمازون...اقدام به پشهگیری کردند و تمام آنوفلها را اخته کردند...اما یکی از این پشهها «آغا آنوفلخان» از آب در آمد و لشکری بس جرار فراهم بنمود سوی ماورای بُحار...کشوربه کشور و کوی به کوی و کاشی به کاشی و منزل به منزل و بیت به بیت و حجره به حجره و باب به باب گشت و گشت تا رسید به منزل معظمله همان عقیمگر جلاد...آنچنان خوناش بخورد که از نژاد اوی دراکولای براماستوکر فام زاده شد.
حال در کشور گرامی بر آن شدهاند تا گربهها را آغا کنند...بههوش باشید که از نسب این گربههای سلیمالنفس خیابانگرد پرسهزن ممکن است ، یوزی بس بهمراتب دژخوتر زاده شود...نژاده از تبار ببر مازندران...بههوش بـــباید بود...پیشگویان و خوابگزاران را از چنین روز سیاهای بس سیاهتر از ایلهون سپتامبر هوشدار بدادهاند.