بي تو              

Monday, November 3, 2008

زنجیر عدالت

من اگر جای این وبلاگی‌های بی‌خاصیت پدرگنده و مادر گنده بودم همین مطلب‌ات را توی وبلاگ‌ام کپی می‌کردم تا همه باخبرشوند...آقا جان کار از پتیشن و این زهرماری‌ها گذشته...تجاوز به حقوق دیگران مثل آب خوردن شده...همه چیز در بسته‌های آماده به نام بلوتوث...فقط برای تفریح...دور باد آن روز...ولی اوج لذت را می‌بریم از شکنجه شدن یکی دیگر و سرک کشیدن توی زندگی یکی دیگر و بلوتوث کردن به هم...دور از جان‌ات دور از جان‌ات یاد حکایت آن خر و زنجیرعدالت انوشیروان افتادم...حالا دوست داری شکایت ببر...برادر خواهش می‌کنم کمی آرام‌تر باش و به فکر آرامش اطرافیان‌ات نیز باش...هنوز به آن عکس مهربان مادرت و اتاق گرم دوست‌داشتنی‌ات و آن اشاره مادر به نهج‌البلاغه‌ات روی کتاب خانه‌ات و آن همه آن‌های دیگر فکر می‌کنم...

مجتبی جان یادت هست قرار بود وب‌لاگ‌ات را برنده کنیم تا شبیه آن مرجعیت آن آقا بشود تا دور از جان‌ات خطر جانی را رد کنی؟...مجتبی جان دیر جنبیدی برادر...اگر زودتر به این وب‌لاگ‌نویسان خبر می‌دادی شاید همه در یک جو صمیمانه!! جمع می‌آمدند و در مسابقه‌ی پر شور!!!!!!! دویچه‌ولله (شاید هم دویچه‌وله) به تو رای می‌دادند تا توی چشم همه بزنی...برادر جان کاش کمی آرام‌تر باشی...و راه خویش در پیش بگیری و با ارتش ابتذال در همین وب‌لاگ‌ات برزمی...کاش