بي تو              

Saturday, January 24, 2009

برسد به دست مدیران تله‌ویزیون بی‌بی‌سی فارسی

پیش یکی از دوستان بودم که دوست او زنگ زد و شماره یکی از عوامل فیلم مستند «دماغ به سبک ایرانی» را از او باز‌خواست...پس از آن‌که گفت‌گو با او تمام شد...از دوستم ماجرا و علت نگرانی وی را پرسیدم...دوست ایشان که یکی از طرف‌های گفت‌گو در فیلم بوده‌است بعد از چند روز که از نمایش فیلم در شبکه بی‌بی‌سی مطلع می‌شود...نگران از آن می‌شود که در زمانه‌ی بسیار نگران‌کننده‌ی حساسیت‌های درون‌کشوری چه‌را فیلم مذکور به تله‌ویزیون بی‌بی‌سی فروخته شده است که قرار بر این نبوده‌است...ایشان از سرنوشت و بازجویی‌های احتمالی آینده نگران بود...
بیش از هرچیزی از این‌که خود او حتی یک نسخه از فیلم را ندیده بود و هوش‌دار دوستان و کنایه به گفت‌گوی ایشان با تله‌ویزیون بی‌بی‌سی بود که موجبات نگرانی او را فرآهم آورده بود...این موضوع ، سر ِدرد دل همیشه‌گی‌ام راجع به اخلاق حرفه‌ای و نبود نگاه درست و دقیق در آثار ایرانی را باز کرد...ساعاتی را به تجربیات خود در این زمینه به غرغر پرداختم و سر دوست عزیزم را به درد آوردم...
.
.
.
مدتی پیش توانستم فیلم مستند «آیت‌الله آن‌لاین» تله‌ویزیون الجزیره انگلیسی را ببینم که در برنامه‌ی witness خود ، یک روز از زنده‌گی آیت‌الله صانعی را به تصویر می‌کشید...فیلم‌ای که از شیطنت به دور نبود...البته نکات شیطنت‌بار مستند را از طریق دوستی به گوش بیت معظم‌له رساندم تا در تجربیات‌ای دیگر از این دست ، با دقت بیش‌تر و حزم دقیق‌تر ، هرگونه مصاحبه و یا گفت‌‌وشنود تصویری را مدیریت کنند...
بد نی‌ست به یکی از شیطنت‌های کارگردان که از قضا این‌روزها مدیر بخش مستندهای تاریخی تله‌ویزیون بی‌بی‌سی فارسی هم هستند ، اشاره کنم...موتیف تصویری «دور چرخیدن آب‌دارچی» و کُندر دود دادن را که در نگاه اول به اسفند دود کردن می‌ماند و شبهه خرافه‌گرایی آیت‌الله را برمی‌انگیزد در دفتر آیت‌الله به‌صورت اینسرت‌‌های معنادار، گفت‌گوهای تُنُک‌شده‌ی ایشان راجع به حقوق زنان و یا دیگر فتاوای بشردوستانه را رنگ‌آمیزی می‌کرد که هر انسان آزاده‌ و بشردوست‌ای از ریز موارد آن مطلع است و نیاز به تبلیغ آن‌ها نی‌ست...اما متأسفانه نگاه کژ و کوژ به‌ظاهر بی‌طرف کارگردان بیش از آن‌که بر خصوصیات بارز آیت‌الله متمرکز باشد ، که میان دیگر مراجع تقلید ممیز است، بر خصوصیات به‌اصطلاح gossip و ژورنالیستی آن انگشت گذارده بود و حاشیه‌های بی‌ارزش آن‌را به متن رانده بود...متأسفانه فیلم «دماغ به سبک ایرانی» ِمهرداد اسکویی نیز از این خصلت به‌دور نبود و با قیاس‌های مع‌الفارق (مثلاً دیوارنگاره‌های شهداء عوام‌الناسی در کنار panel-‌های غول‌آسای تبلیغاتی از مردان سکسی...و یا تصویر روحانیت‌ای که راجع به فلسفه‌ی جراحی زیبایی سخن می‌گفت و تأکید بر چهره‌ی دفرمه ایشان داشت) ، نگاه بی‌طرفانه و «استناد»ی فیلم را مخدوش می‌کرد و جدای از همه‌ی این موارد مرز اعتمادها را خدشه‌ی جدی وارد می‌کرد...چنان‌که فیلم مستندی که چندی پیش کارگردان جوانی نیز راجع به ایدز ساخته بود ، مخاطبان منصف‌اش را نیز رنجانده بود...

پرسش این‌جاست:

آیا نگاه یک مولف (به بهانه تجربیات reality TV ) فقط باید به قیاس‌های سطحی و شبهه‌برانگیز ِفقط دردسر ساز ، منتج شود؟...
بد نی‌ست اگر فقط سطح درک و زیرکی‌مان به همین شیطنت‌ها می‌‌انجامد ، گاهی اخلاق حرفه‌ای را نیز فراموش نکنیم و خاطره‌ی کتک‌هایی که خبرنگاران سمج و paparazzi خورده اند را از یاد نبریم که تنها هنرشان تجاوز به حریم خصوصی و زیرپا گذاشتن حرمت‌هاست...
.
.
.
با تمام این اوصاف بیش از هرچیزی پیکان انتقاد خود را باید به‌سوی پخش‌کننده‌ی این‌دست فیلم‌ها نشانه رفت...بی‌بی‌سی پس از آن‌که متوجه حساسیت‌های حکومت جمهوری اسلامی ایران بر روی خبرنگاران مستقر خود در ایران شد، به‌نظر می‌رسد توجه خویش از روی آن‌ها برداشته تا حاشیه‌ی امن‌تری برای آنان فراهم آورد...اما آرایش این شبکه پشت پخش گفت‌گوهای ِدرون ِاین‌دست مستندهای متکی بر مصاحبه نیز حتی با به‌خطر افتادن سوژه‌های غیررسمی خود ، به‌قول دوستی ، تنها رونق بازار آنان را از پیش گرم‌تر خواهد کرد و بی‌آن‌که دست به‌مهره شود ، تنها به سربازان گم‌نام خود دل‌گرم می‌ماند...
.
.
.
در خبرهای خود بی‌بی‌سی می‌شنویم و می‌بینیم جمع‌ای در مقابل ساخت‌مان آن شبکه به اعتراض جمع آمده‌اند که‌ چه‌را از پخش آگهی درخواست کمک مردمی برای غزه ممانعت می‌کند و پاسخ ِهم‌چنان مدیران شبکه، بر امتناع آنان و دوری گزیدن از هرگونه شائبه‌ی جانب‌داری‌ست...
سابقه‌ی «مدیریت از راه ‌دور» در ساختار فکری بریتانیایی هم‌واره دیده و خوانده شده‌است...چنان‌که هم‌واره از هرگونه شائبه‌ای به‌دور باشد...
ضمن آن‌که هنوز اطلاع چندانی از کیفیت پخش مستندهای ایرانی نداریم و نمی‌دانیم آیا با رضایت تهیه‌کننده‌گان آن‌ها پخش می‌شود یا خیر و با توجه به « روی‌کرد ِمراقبتی» ِآن شبکه‌ی معظم ، به مدیران ایشان پیش‌نهاد می‌شود: علی ایحال به همان سیاق مألوف خویش، فقط سراغ مستندهای آرشیوی خویش بروند که معطوف به پاشنه‌ی آشیل ایرانیان و محرک غده‌ی هیپوفیز و گرانی‌گاه حافظه‌ی ایشان است؛ و ما را از تماشای آن‌ها بی‌نصیب نگذارند...