بليط-ها
يكبار نشده يك فيلم از كن لُچ ببينم و اشكم سرازير نشود...در فيلم محشر و مشترك «بليط-ها» (به ترتيب با كارگرداني «اولمي» و «كيارستمي» و «لُچ») ، داستان دوم ، داستان كيارستمي ، در اجرا از همه عاليتر و خلاقانهتر است...اما داستان لُچ ، داستان آخر ، قيامتاي در دل شما به پا ميكند...لُچ ، در اينجا ، مانند ديگر فيلمهاياش آنقدر ظريف به مسائل اجتماعي رو ميآورد كه با خودت ميگويي: چهرا همچنين نگاهي به پديده مهاجرت در ايران خرابشدهي خودمان وجود ندارد؟...چند جوان پيتزافروش اسكاتلندي كه ميدانيم به خسيسي شهرهاند تمام درآمدشان را براي بازي جام باشگاههاي اروپا گذاشتهاند تا در رم بازي تيمشان سلتيك را ببينند و براياش هورا بكشند...اما با يك خانواده مهاجر اروپاي شرقي مواجه ميشوند كه در جواب محبت جوانان كه ساندويچهاي خود را با آنها تقسيم كردند يكي از بليط-هاشان را هم دزديدهاند...در واقع لُچ با زيركي با قطار ، نماد زندهگي ، و با خود بليط ، در داستاناش ،بيشترين ارتباط را برقرار ميكند...پيام كاملاً انساني داستان كن لُچ ، آنقدر روشن است كه واميداردت براي اين زندهگي تلاش كني...براي دوست داشتن انسانها بكوشي...بيآنكه پيام انساني آقاي لُچ مانند پيام معرفتي و ايدئولوژيك مجيد مجيدي باشد...در فيلم لُچ آدمها به هم تهمت ميزنند...اگر كار خوبي بخواهند بكنند توجيهات و منافع شخصي ميتواند عمل پسنديدهشان را از بين ببرد...بهراحتي براي هم دل ميسوزانند...بهراحتي همديگر را آزار ميدهند...اما در نهايت اين عشق است كه ماندگار است...عشقي كه تكليفاش را با راست و دروغ يكسره كرده است...
توصيه ميكنم فيلم محشر و خاطرهانگيز بليط-ها را حتماً ببينيد...
توصيه ميكنم فيلم محشر و خاطرهانگيز بليط-ها را حتماً ببينيد...