بي تو              

Saturday, February 21, 2009

Love me if you dare

در خيابان‌گردي‌هاي خويش ضمن مكالمه به زبان دوست و برادر ايماني خويش ، بريتانيا ، گاه مچ لغات را هم مي‌گيريم و درباره collocation آن‌ها با هم بحث‌هاي شيرين‌اي راه مي‌اندازيم...بحث‌اي كه تازه‌گي در گرفت بين دو فعل بود...believe و believe in...اين‌كه فاصله‌ي ايمان آوردن و باور داشتن تا چه حد است...و من لابه‌لاي هر جمله...هر پاسخ‌اي كه بايد به quotationهاي رفيق مي‌دادم به محبوب مي‌انديشيدم...و اين فلسفه حضور است...

بحث‌اي به شيريني خود شب و طعم لبان شهرزاد...

اين‌كه خيلي جذاب است اگر ته بحث‌ات ياد جمله‌اي بيفتي كه دوست داري براي شهرزادت اس.ام.اس كني ...اما دل‌دل مخابرات زا به‌راه‌ات كرده‌است و مرغ كرچ سكوت به بيضه‌ي فرياد نشسته‌است و واهمه از لق بودن اين تخم نطفه‌دار داري...

اين‌كه بنويسي براي عشق‌ات...عشق ماهوري‌ات...شهرزادت:

Love me if you dare

چه هيجان‌هايي كه اين مخابرات تخم‌سگ از من نگرفت...
.
.
.
فريب جهان قصه‌ي روشن است

سحر تا چه زايد شب آبستن است