بي تو              

Friday, July 24, 2009

اول

1)

● وجدان عمومی مردم را مخاطب قرار دادن از راه اظهار حقوق جمعی و فردی ايرانيان. در اظهار حق، تمام حق را اظهار کنيد. زيرا وقتی جزئی از حق را اظهار می کنيد، رژيم را آگاه می کنيد که با بکار بردن زور، شما را تسليم می کند. ملاحظه «عواقب» اظهار حق و هيچ ملاحظه ديگری، نبايد شما را از اظهار تمام حق، باز دارد. زيرا تا وقتی جامعه تمام حقوق خود را نشناسد و نخواهد، توانائی لازم را برای ادامه دادن به جنبش تا پيروزی بدست نمی آورد.


2)

۱ – در دوره خاتمی، ولايت مطلقه فقيه، در قلمروهائی هم که به عمل در نيامده بود، به عمل درآمد. کارهائی هم که آقای خمينی نکرده بود، آقای خامنه ای کرد: صدور حکم حکومتی به مجلس و حمله به مطبوعات که توقيف آنها را به دنبال آورد. تضعيف مستمر «اصلاح طلبان» و تقويت پيگير مافياهای نظامی – مالی و آماده کردنشان برای تصرف دولت، سبب شدند که از رهگذر دو «انتخابات» که حکومتی خاتمی خود مجبور به انجامشان شد، دولت به تصرف مافياها درآيد. ۲ – اما اگر تصرف دولت توسط مافياهای نظامی – مالی انجام گرفت، از جمله، بخاطر آن بود که جامعه، بويژه دانشجويان از تک و تاب افتادند. سرکوب مستمر، يکی از دلايل بود، اما سرخوردگی دليل ديگر و بزرگ تر بود. واکنش سرد مردم و دانشجويان نسبت به اعتصاب «نمايندگان» و تن زدنشان از رأی دادن در «انتخابات»، از تجربه ای نشأت می گرفت که جوانان و زنان، از روز ۲ خرداد ۷۶، وارد آن شدند. در طول ۸ سال، نيروی محرکه ای که در ۲ خرداد بکار افتاد، بسان يک موتور، توان از دست داد و خاموش شد. ۳ – پرسيدنی است: هرگاه مافياهای نظامی – مالی دست به تقلب بزرگ نمی زدند و آقای موسوی رياست جمهوری می يافت، تجربه دوره آقای خاتمی نبود که تکرار می شد؟ آيا تکرار تجربه های نيمه تمام عيبی نيست که ما ايرانيان داريم و اين «انتخابات» نمی گويد در درمان آن نکوشيده ايم؟ همين پرسش در باره جنبشی که تقلب بزرگ به دنبال آورد، در صورت پيروزی، وجود دارد. بر همه نيک انديشان است که راه و روشی را پيشنهاد کنند که اين جنبش نيز تجربه نيمه تمامی نشود. يعنی در اين و آن شکل ادامه يابد و بسان يک تجربه، تصحيح بپذيرد و به نتيجه که استقرار ولايت جمهور مردم است، بيانجامد.