بي تو              

Saturday, August 22, 2009

طوطي زبان‌دان

ام‌روز صبح چند تن «استانديست» از «وزوسا» آمده بودند. تمام روز لئونيكلايويچ با شور و اشتياق با آن موژيك‌ها سخن مي‌گفت. هنگام صبحانه گفت:

ــ «هردوي آن‌ها آمده‌اند. درشت قامت و كوتاه قد ، با شانه‌هاي پهن.»

يكي از آن‌ها گفت:

ــ « ما بي‌دعوت آمده‌ايم.»

و ديگري اظهار داشت:

ــ « اگر خداوند بخواهد ، با بي‌آبرويي باز نخواهيم گشت.»

او مانند كودكان ،‌ قاه قاه خنديد. به گونه‌اي كه تمام بدن‌اش تكان مي‌خورد. پس از صبحانه روي ايوان گفت:

ــ « به زودي ما از فهم زبان مردم، كاملاً ناتوان خواهيم شد. ما از واژه‌هايي چون « تئوري و ترقي » و « نقش شخصيت در تاريخ » و « تكامل علوم » و « اسهال خوني » ، ‌سخن مي‌گوييم ولي موژيك‌ها خواهند گفت: « در پشته‌ي علف ،‌ حتي عشق هم نمي‌تواند خود را پنهان كند» و همه‌ي اين تئوري‌ها ، تاريخ‌هاي شما و تكامل‌هاي‌تان، ترحم‌آميز و مسخره خواهند شد زيرا آن‌ها براي مردم درك‌نشدني و بي‌مصرف هستند. موژيك از ما بسيار نيرومندتر و پوست‌كلفت‌تر است و بسيار احتمال دارد كه همان بلايي به سر ما بيايد كه به سر قبيله‌ي «آتزور» آمد. دانش‌مندي درباره‌ي آن‌ها مي‌گفت: همه‌ي «آتزورها» مرده‌اند ولي يك طوطي وجود دارد كه چند واژه‌ از زبان آن‌ها را مي‌داند.»


صص492 – 491 / تولستوي از زبان گورگي / تولستوي از دريچه‌ي يادها / شيريندخت دقيقيان/ نشر خنيا