تمثيلات / قديمي
مرد سالها تمرين سياهمشق خود را به رویِ بهترين كاغذ تذهيباي، مينوشت:
.
.
.
در زمانهاي كه لجن سراسر وجودت را فراگرفته، سختاست از بویِ گل نوشتن.
.
.
.
همسر-اش سراسيمه فرود آمد و گفت:
بلند شو...بلند شو...چهرا آشغالها را نگذاشتي تا ببرند؟
دستاش لرزيد.به جوهر گرفت.سرنگون كرد بهرویِ كاغذ.نوشته را به گند كشيد.
.
.
.
سهسال بكوب و سخت كار كردم تا امروز كه ميخواهم بميرم، آبرومندانه تشييع شوم.
.
.
.
به آفتاب سلام ميكنم تا اينبار نقشام بهرویِ آنكاغذ حساس Silhouette بيافتد.
.
.
.
كر و لالاي كه تاج خاري بر سر داشت، آخرين مدل آنتن تلهويزيون را همچون صليباي بر شانه افكنده بود و در شلوغترين جایِ شهر با خود ميكشيد.
.
.
.
تا اطلاع بعدي «مداد قرمز»ام را نميتراشم.چهرا كه دوست صميميام «پاك كن» اينرا ميخواهد.
.
.
.
آدميّت نسيه داده نميشود؛ حتا به شما دوست عزيز.
.
.
.
در زمانهاي كه لجن سراسر وجودت را فراگرفته، سختاست از بویِ گل نوشتن.
.
.
.
همسر-اش سراسيمه فرود آمد و گفت:
بلند شو...بلند شو...چهرا آشغالها را نگذاشتي تا ببرند؟
دستاش لرزيد.به جوهر گرفت.سرنگون كرد بهرویِ كاغذ.نوشته را به گند كشيد.
.
.
.
سهسال بكوب و سخت كار كردم تا امروز كه ميخواهم بميرم، آبرومندانه تشييع شوم.
.
.
.
به آفتاب سلام ميكنم تا اينبار نقشام بهرویِ آنكاغذ حساس Silhouette بيافتد.
.
.
.
كر و لالاي كه تاج خاري بر سر داشت، آخرين مدل آنتن تلهويزيون را همچون صليباي بر شانه افكنده بود و در شلوغترين جایِ شهر با خود ميكشيد.
.
.
.
تا اطلاع بعدي «مداد قرمز»ام را نميتراشم.چهرا كه دوست صميميام «پاك كن» اينرا ميخواهد.
.
.
.
آدميّت نسيه داده نميشود؛ حتا به شما دوست عزيز.