خندهء دستبهنقد
از کرامات شيوخ ما ايناست که چهرا کليدر بايد اينهمه جلد داشته باشد...و حالا از کرامت فسقلي بنده حقير نيز اين را بپذيريد که آن شيوخ گرامي چهرا اصلاً رنج خواندن اينهمه جلد را برخود هموار کردهاند؟...غصهء چه کس يا کساني را ميخورند؟...غصهء خودشان را که بايد بخوانند؟...اين بايد را چهکسي تعيين ميکند؟...اصلاً اين معيار را شاطر عباس صبوحي که اشعار هضم ناشدهء حافظ را بالا آوردهاست تعيين کردهاست؟...بهگمانم خشتک رولان بارت يکجاييش جر خورده بودهاست يا شايد هم اومبرتو اکو زيپ شلوارش يکروزي باز مانده بودهاست...تفسيرهاي حلقوي بهدرد همينروزها ميخورد...
روحاش شاد ، يک علويهخانوم بددهن بچهء ماربين ِنائين داشتيم که توي نوشتههاي من بهنام معصوم خانوم ردش را پيدا ميکنيد...هميشه اين جمله را بهما يادگاري ميداد:
روزم که روزُم بود...شبام پنبهگوزُم بود...(عجب شعر معرکهايست...خوب در بطناش فرو برويد!)
باز هم خداوند اموات همهتان را بيامرزد ؛ يک باباجي (ما اسباهونيها=اصفهانيها به پدربزرگ ميگوييم...بهشرطيکه حاجي باشد.) هم داشتيم که بچه بوديم ما را بهيک عدد کانادا دراي خوشطعم...از آن قديميها که يادتان باشد...جايزه تعيين ميکرد که اگر يک آيه کوتاه را براي موقع خواب از بر کنيم جايزه ميدهد و ما هم که عشق نوشابه...طفلي چهقدر از نوشابههاش را تک ميزديم (چون ميخواستيم هميشه برنده باشيم):
يفعلالله مايشاء بقدرته و يحکم ما يُريدُ بعزته
يادش بهخير همان شباش بسکه اين مسابقه را برده بوديم يک گردي جايمان را خيس ميکرديم...
يادش بهخير...
روح تمام مفسرين و منتقدين گرامي شاد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*
نويسنده هيچگونه مسووليتاي در غبال طشدد معاني در اين يادداشت بهعهده نخواهد گرفت...فکر کنيد يک غزل کلاسيک است که بعدها عباس کيارستمي براي اس.ام.اسهاي عشاق تنظيم ميکند.
روحاش شاد ، يک علويهخانوم بددهن بچهء ماربين ِنائين داشتيم که توي نوشتههاي من بهنام معصوم خانوم ردش را پيدا ميکنيد...هميشه اين جمله را بهما يادگاري ميداد:
روزم که روزُم بود...شبام پنبهگوزُم بود...(عجب شعر معرکهايست...خوب در بطناش فرو برويد!)
باز هم خداوند اموات همهتان را بيامرزد ؛ يک باباجي (ما اسباهونيها=اصفهانيها به پدربزرگ ميگوييم...بهشرطيکه حاجي باشد.) هم داشتيم که بچه بوديم ما را بهيک عدد کانادا دراي خوشطعم...از آن قديميها که يادتان باشد...جايزه تعيين ميکرد که اگر يک آيه کوتاه را براي موقع خواب از بر کنيم جايزه ميدهد و ما هم که عشق نوشابه...طفلي چهقدر از نوشابههاش را تک ميزديم (چون ميخواستيم هميشه برنده باشيم):
يفعلالله مايشاء بقدرته و يحکم ما يُريدُ بعزته
يادش بهخير همان شباش بسکه اين مسابقه را برده بوديم يک گردي جايمان را خيس ميکرديم...
يادش بهخير...
روح تمام مفسرين و منتقدين گرامي شاد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*
نويسنده هيچگونه مسووليتاي در غبال طشدد معاني در اين يادداشت بهعهده نخواهد گرفت...فکر کنيد يک غزل کلاسيک است که بعدها عباس کيارستمي براي اس.ام.اسهاي عشاق تنظيم ميکند.
.
.
.
خواندني و ديدني؟!
اول:
.
.
خواندني و ديدني؟!
اول:
فيلم اعدام قاتلان قاضي مقدس ؛ باز هم ببينيد و کيف کنيد...لطفاً تکبير هم فراموش نشود لطفاً..لط...فن...لطف...عن...حوصلهء فيلم نداري؟...خب عكسهاي شنگولاشُ ببين.
دوم:
نميدانم اين سايت بازتاب چه کرم کوناي دارد؟!...يا انگولک نکن و يا اگر ميکني تا ته فرو کن...انقدر نخراش و زخمي نکن...اين مطلب خب يعني چه؟...مثل آدم بنويس ساقي قهرمان...مثل آدم بنويس روزنامه اعتماد ملي ...مثل آدم بنويس...ولش کن...گه بزنند به اين شيوهء ژورناليسم...بچههاي داخل کشور اساسي يک هوا که چه عرض کنم صد بام مخشان گوزيده است...يا معناي حساسيت را هنوز نفهميدهاند يا اينكه...يا اينکه واقعاً برخي دنبال تشنج هستند...حالم از اين اصطلاح «دستهاي پشت پرده» ديگر به هم خورده است...
دوم:
نميدانم اين سايت بازتاب چه کرم کوناي دارد؟!...يا انگولک نکن و يا اگر ميکني تا ته فرو کن...انقدر نخراش و زخمي نکن...اين مطلب خب يعني چه؟...مثل آدم بنويس ساقي قهرمان...مثل آدم بنويس روزنامه اعتماد ملي ...مثل آدم بنويس...ولش کن...گه بزنند به اين شيوهء ژورناليسم...بچههاي داخل کشور اساسي يک هوا که چه عرض کنم صد بام مخشان گوزيده است...يا معناي حساسيت را هنوز نفهميدهاند يا اينكه...يا اينکه واقعاً برخي دنبال تشنج هستند...حالم از اين اصطلاح «دستهاي پشت پرده» ديگر به هم خورده است...