بي تو              

Tuesday, December 18, 2007

سرود ویرانی

کاش می‌شد به هر بی‌خان‌مان‌ای به جای نان شب...عوض جای گرم...یک لپ‌تاپ و یک اینترنت وایر لس می‌دادیم و می‌گفتیم: بنویس...دردهای‌ات را بنویس...به جان‌تان جای شما خیلی در وب‌لاگ‌ستان خالی‌‌ست...خیلی دوست داریم شما را ببینیم...بفهمیم...دوست داریم با زبان حال شما آشنا بشویم...دوست نداریم کسی دیگر شما را مثل موش آزمایش‌گاه‌ای بنویسد...دوست داریم دغدغه‌های‌تان را بنویسید...شما نیاز به نماینده ندارید...شما بنویسید سوز سرما چه‌گونه‌است؟...بنویسید وقتی دستان‌تان را قنوت جلوی آتش می‌گیرید...وقتی...موهایتان را چنگ می‌کشید از خارش...بنویسید...بنویسید تا ببنیم چه‌طور حرف می‌زنید...

نسل جدید وب‌لاگ‌نویسان ؛ نسل تحصیل‌کرده‌ی تی‌تی‌ش مامانی رسماً‌ زبان فارسی را به گا داده‌است...می‌فرمایید اغراق می‌کنم؟...زن‌ای شصت ساله به داماد جوان‌اش می‌گوید: ای‌ول داره...دم‌ات قیژ...زبان نه تنها دوره‌ی جدیدی طی نمی‌کند...بل‌که با دست‌گاه نفس می‌کشد...فقط امیدوارم مرگ مغزی نشده باشد...کافی‌ست دوری بچرخید و به وب‌لاگ‌های کوتاه کوتاه نویس سری بزنید...ببینید چه‌طور انی‌وی گویان، خوار و مادر زبان انگلیسی و فارسی را گاییده‌اند...از آن‌طرف جایزه‌دهنده‌گان ما هم در برج عاج نشسته‌اند و زبان مادری را به دوران میخی تبعید کرده‌اند...

سعدی را که ورق می‌زنم اشک به چشمان‌ام می‌نشیند...کجا رفت آن‌همه طراوت؟...آن‌همه زبان چابک؟...وقتی مادرم با من حرف می‌زند اشک به چشمانم می‌نشیند...کجا رفتیم؟...كجا هستیم؟...نگران باشیم...نگران باشیم...این ویرانی زبان رابطه‌ی مستقیم با ویرانی ذهن و اندیشه دارد...من مرده شما زنده...بعد نگویید نگفتم؟
.
.
.