باز شوق...
روسیه یکی از کشورهاییست که نویسندهگاناش را دوست دارم و اعتراف میکنم حتا مافیای روسی را از گنگسترهای امریکایی بیشتر دوست دارم...حتا hip-hop روسی چیزی دیگر است...بگذریم که روسها در ادبیات جفنگ یا همان absurd هم دستی توانا دارند...لابد به سرعت یاد آرتور آداموو افتادهاید؟...نه ابدا...یک نویسندهی فوقالعاده در زمان تصفیههای استالینی دارد این روسیه...از آن نویسندهگان به شدت پیشرو که بسیار لذت میبرم از خواندناش...خب...نباید بیشاز این اطلاعات بدهم...تنها نویسندهایست که ذوق ترجمه از آثار او مرا برمیانگیزد...مجموعهی خوبی از داستانهایش به دستم رسیده است که یک دل نه هزار دل شیدا شدهام...بعد از ایساک ببل شاید این تنها نویسندهی زمان استالین باشد که شوقام را برمیانگیزد...نویسندهای که ابدا سیاسینویس نیست ولی بهشدت عمیق است...و اگر بگویم شاعر هم هست پر بیراه نگفتهام...اما نکتهی مهمتری این نویسندهی نه چندان شهیر دارد که او را از دیگران متمایز میکند...این نکته را تو دلی نگاه میدارم تا زمان (شاید) انتشار مجموعه داستاناش...شاید هم به کلهام زد و همینجا چندتایی از کارهایش را منتشر کردم...بستهگی به شوق بسیار من دارد...
.
.
.
بخوانید...
.
.
.
بخوانید...