بي تو              

Monday, October 6, 2008

تکه تکه نکته 1

ــ و صادق چوپک؟

ــ چوبک آدم خاصی بود. نمی‌دانم .هیچ وقت به دل‌ام ننشست. حرف زدن و بحث کردن‌اش هم مثل قصه‌هایش دریده و بی‌پرده بود. یک‌جور واز و ولنگی که من دوست ندارم. با سلیقه بود. خانه‌ی قشنگی داشت و لباس های قشنگی می‌پوشید . خودش و زن‌اش هردو کارمند شرکت نفت بودند. اهل بوشهر بود و به هر حال اهل فارس و همین قرابت باعث شده بود که به پدرم نزدیک‌تر از دیگران باشد. خاطرات و حرف های مشترکی داشتند. اما در حرف زدن خیلی بی‌پروا بود و کلماتی به کار می‌برد که در خانه‌ی ما رسم نبود و من همیشه مبهوت می‌شدم.

لیلی گلستان / تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران / صص 31-30
.
.
.
خانم گلستان می‌فرمایند: به‌هر حال همین قرابت باعث نزدیکی با پدر شده‌ است. عجب حرف مفتی!

دوستی بسیار نزدیک چوبک با مرد با پرنسیپ‌ای مثل عباس هویدا پس از چه بود؟

خانم گلستان بی‌پروایی را در زبان برهنه چوبک می‌بینند. با آن علم کردن زن سنتی که مدام لقلقه زبان دارند توی گوش فره‌‌مندی مردانه (machismo) می‌زنند ، با همان خشونت مخملین زنانه پس می‌زنند و به‌جای‌اش خوش‌گلی زنانه را می‌نشانند. مثال واضح‌اش گریگوری مارک یا همان مارکو گریگوریان. نوعی غربال جنسی.

حالا خوب می‌فهم‌ام چه‌طور هیچ‌کس به طنز زیبای رویایی پی نبرد وقتی می‌گفت: من خوش‌تیپ‌ام و چه‌را گلشیری مرحوم هم وقتی تکه بر این زیبایی کاربردی می‌انداخت نکته را درنمی‌یافت.