دوربين دوم: عكس سياه و سفيد
يكي از تكنيكهاي مرسوم در تهيه فيلمهاي مستند استفاده از دوربين دوم است...بدين روش كه سوژهي حسگرفته و متوجه دوربين كاذب مشغول آن ميشود غافل از اين است كه دوربين ديگري حركات مخفيماندهي او را ثبت ميكند...احمدينژاد برآمده از يك رسواييست...رسواگر هميشه از دوبين دوم استفاده ميكند...احمدينژاد به كاركرد دوبين دوم به خوبي اشراف دارد...شخصيتاي كه او از خود برساخته است هيچ شوخي و ركباي را تأييد نميكند...او نيز به اندازهي ميرحسين صادق است...صادق در اجراي برنامههاي شوم خود...او هيچگاه اهل بازي نبوده است...و از بازيگر بيزار است...
احمدينژاد عصارهي بلوتوثها و دوربينهاي چشمچران به زندهگيهاي خصوصيست.
در مناظرهي احمدينژاد با ميرحسين دوربين دوم تعدادي كاغذ تلانبار شده بود كه يك عكس سياه و سفيد را لابهلاي خود نهان داشت...ميرحسين اگرچه متوجه دوربين دوم بود...اما تمركزش را دوربين اول...يعني كلمات شلاقي احمدينژاد برهم ميزد...«بگم يا نگم» احمدينژاد نگاه زيرچشمي حريف را ميطلبيد...دلهرهي گفتن از يك عكس سياهوسفيد ، حالت گرفتن ميرحسين را سختتر ميكرد...
در دهههاي نخست تاريخ عكاسي دوربينها مجهز به فلاشهاي مخصوصي بودند كه محتواي فلاش آنها پودر مخصوص مشتعلشوندهاي بود كه تا سوختن و نورافشاني بر سوژه ، زمان ميبرد و اين تأخير زماني سوژه را خسته ميكرد و از حالت نمايشي خود خارج ميكرد...و معمولاً حس بينابين حالتگرفته و نگرفته لحظهي شكارشده ميبود...آنچنانكه تصاوير «پرتره»اي كه از آندوران باز مانده است ، بهسهولت ، حس و حال سوژه را به شكل غريباي در خود ثبت دارد...
ميرحسين تمركز خود را بر روي شيء ديگري نيز معطوف كرده بود و آن «كرونومتر» مجري بود...او منتظر اشتعال فلاش بود...او نميخواست از حالت طبيعي خود كه همانا حالت فيگوراتيو يك شخصيت صادق و معصوم و متكي بر انديشههاي «امام» (مقتداي خود) بود به راحتي خارج شود...
ميرحسين بازي سختي در پيش داشت...او بايد با حفظ «راكورد» ، هم صديق ميماند...هم نجيب ميماند...هم منطقي ميماند...و سه عنصر مهم: زمان ، ديالوگ و ميزانسن (حس مكاني پرينتهاي كنار دست احمدينژاد) او را از تمركز بر روي بازي بازميداشت...
در مناظرهي احمدينژاد و ميرحسين ، بيشك احمدينژاد كارگردان تيزهوشي با دوربين دوم بود...او با نفرت از بازيگر خود ، بازي گرفت.
در مناظرهي احمدينژاد با ميرحسين دوربين دوم تعدادي كاغذ تلانبار شده بود كه يك عكس سياه و سفيد را لابهلاي خود نهان داشت...ميرحسين اگرچه متوجه دوربين دوم بود...اما تمركزش را دوربين اول...يعني كلمات شلاقي احمدينژاد برهم ميزد...«بگم يا نگم» احمدينژاد نگاه زيرچشمي حريف را ميطلبيد...دلهرهي گفتن از يك عكس سياهوسفيد ، حالت گرفتن ميرحسين را سختتر ميكرد...
در دهههاي نخست تاريخ عكاسي دوربينها مجهز به فلاشهاي مخصوصي بودند كه محتواي فلاش آنها پودر مخصوص مشتعلشوندهاي بود كه تا سوختن و نورافشاني بر سوژه ، زمان ميبرد و اين تأخير زماني سوژه را خسته ميكرد و از حالت نمايشي خود خارج ميكرد...و معمولاً حس بينابين حالتگرفته و نگرفته لحظهي شكارشده ميبود...آنچنانكه تصاوير «پرتره»اي كه از آندوران باز مانده است ، بهسهولت ، حس و حال سوژه را به شكل غريباي در خود ثبت دارد...
ميرحسين تمركز خود را بر روي شيء ديگري نيز معطوف كرده بود و آن «كرونومتر» مجري بود...او منتظر اشتعال فلاش بود...او نميخواست از حالت طبيعي خود كه همانا حالت فيگوراتيو يك شخصيت صادق و معصوم و متكي بر انديشههاي «امام» (مقتداي خود) بود به راحتي خارج شود...
ميرحسين بازي سختي در پيش داشت...او بايد با حفظ «راكورد» ، هم صديق ميماند...هم نجيب ميماند...هم منطقي ميماند...و سه عنصر مهم: زمان ، ديالوگ و ميزانسن (حس مكاني پرينتهاي كنار دست احمدينژاد) او را از تمركز بر روي بازي بازميداشت...
در مناظرهي احمدينژاد و ميرحسين ، بيشك احمدينژاد كارگردان تيزهوشي با دوربين دوم بود...او با نفرت از بازيگر خود ، بازي گرفت.