الدنگنامه
خوشبختانه آدمي هستم كه بارها و بارها از عباي خاتمي نوشتهام و ميتوانيد جستوجويي بزنيد به نام نامي شميده و وبلاگهاي منهدم را بيابيد و ببينيد راجع به اين آدم الدنگ چه نظري داشتهام...خوشبختانه به اندازهي تارهاي زلف افشان سبزتان مطلب دارم و وبلاگ منهدماي دارم و اصلاً نميدانم من كه بيش از ششسال است مدام مينويسم در اين نكبتجاي مجازي چهطور اين وبلاگ را نگه داشتم كه هنوز به نام شيطنتياش ارديبهشت ثبت است...با همان تكهپراني به احوالات ارديبهشتي كسمشنگانه سبز در سبز...ولي اگر لطفي بفرماييد و برويد توي تكنوراتي ميبينيد نام اوليهي اين وبلاگ چه بوده است...خوب به مفهوم آن دقيق شويد شايد دوزار چيز بياموزيد...آنها كه ميشناسندم ميدانند يكجا مقيم نيستم و پروازهايام از شرق به غرب بوده است...گاهي هم البته شمالي ميشوم و هواي استريندبرگاي به مخ-ملاجام ميوزد...ببينيد كي و از چه زماني و از چه دورهاي مطلب نوشتهام...من مثل خيلي از اين حاميان دوزاري نبودهام كه همين دو سهروزهي آخري احساسام فشه كند و از بد و بدتر يكي را خفت كنم و پس از كفدستيهاي فراوان استمناهاي فكريام را بپاشم به اسم تحليل و تاكتيك و كُسعليهذا...برويد ببينيد نظرم راجع به اسهالات از كي و چه بودهاست...انقدر درهاي گه-هربار خويش را مسرف(باز به مصرف؟!) نكنيد ، جيگرهاي وطني... نكنيد...