پيامنامه 1
دوستي دارم به اسم پيام ؛ گهگاه چيزهايي براي او مينويسم...بيشتر با يادداشتها و ذهن زيباي او آشنا شويد تا در يادداشتهاي بعديم وقتي نامهواردههايام خطاب به او بود بيشتر با دنياي ما دوتا آشنا شويد...خودمانيترش كنم بايد بگويم: يوكناپاتوفاي ما را در يادداشتهاي بعدي بيشتر خواهيد شناخت...اگر لمس the other را لحظهي ورود به معرفت شخص خود بدانيم ، پيام ، من ِسوم شخص است...من ِآرام و بهمني من است...آنچنان كه فرياد مناش را از درون فوران ميدهم...
او در پاسخ به اين ياددشت برايام چنين نوشته است:
جناب شميده.توي وبلاگت يه چيزايي گفته بودي و من طبق معمول هيچي نفهميدم.همينطوري خواستم بيام برات مطلب بذارم هم خودم حال كنم و هم تو.من كه خواننده ندارم و تو هم عشق اين كل كلايي.
خودتان الباقي را بخوانيد...
او در پاسخ به اين ياددشت برايام چنين نوشته است:
جناب شميده.توي وبلاگت يه چيزايي گفته بودي و من طبق معمول هيچي نفهميدم.همينطوري خواستم بيام برات مطلب بذارم هم خودم حال كنم و هم تو.من كه خواننده ندارم و تو هم عشق اين كل كلايي.
خودتان الباقي را بخوانيد...