خوشا
تو گويي به وقت زايمان اين روح كال كودك ، به اسم داستان و همچو آباي كه از جفت بچهي سقط-شده به صورت ماما ميپاشد...به نام بازيهاي زباني...لغتهاي نارس ميپاشد...هميشه هم لباناش را پيريش-پيريش ميكند و گردناي به عشوه كژ ميكند و بخار از منخريناش بيرون ميزند و پوزهاش را جلو ميدهد و خمار قند شيرين فارسي برايات دم ميجنباند...
حكايت داستاننويسان امروز ايران است كه اوج خلاقيتهاشان با زبان بيزباني (بخوانيد زبانورزي) سكسهاي آپارتماني به اسم خيانتهاي شرعي زنانه و مخزنيهاي سياسي (بخوانيد استمناي فرهنگي مردانه) ميشود...خوشا به حال زبان فارسي.
حكايت داستاننويسان امروز ايران است كه اوج خلاقيتهاشان با زبان بيزباني (بخوانيد زبانورزي) سكسهاي آپارتماني به اسم خيانتهاي شرعي زنانه و مخزنيهاي سياسي (بخوانيد استمناي فرهنگي مردانه) ميشود...خوشا به حال زبان فارسي.