بي تو              

Saturday, July 4, 2009

آگاهي از خباثت


اين‌روزها مستي خيلي فاز مي‌دهد...حاجي ما هم تازه‌گي‌ها به راز مزه‌ي پسته شور پي برده است...خلاصه جاي شما بسي بسيار بس خالي...شراب آلبالوي سيدعلي حسابي ما را گيراند و اگر سيدعلي نبود معلوم نبود چه‌طور تا خانه خودم را بكشانم...سيدعلي باز زده شكم يك دختر از خدا بي‌خبر را بالا آورده است...رنگ به رخسار سيد نبود...من هم هي مست لايعقل كس مي‌پراندم و سيدعلي دستان‌اش را دور فرمان قلاب كرده بود و اين وقت شب هي از من ره‌نمود مي‌گرفت و هي به طرف پيام مي‌داد و من هم قه‌قاه مي‌زدم و مي‌گفتم: سيد وقت پريودش كي بوده حالا؟...لب‌اش را مي‌خواست جر بدهد و مي‌گفت: جون اي‌رزا سربه‌سر-ام نگذار...وقتي پياده شدم ، گفتم: سيد نذري چيزي بكن...بل‌كه همه‌چي گوز از آب در آمد...گفتم: دكتر جان چاره‌اش كورتاژ مثل قبلي‌هاست...تو كه در اين زمينه استادي ماشالا...خب دخترها هم تازه‌گي‌ها خوب بلد شده‌اند تلكه كنند...از قراين پيداست كه دخترها هم از مأخوذيت به حياي سيد ما سوءاستفاده مي‌كنند...خلاصه بد روزگاري‌ست...به همين‌خاطر است كه به رفقا مي‌گويم: فقط مثل من برويد طرف زنان شوهردار...زنان‌اي كه جسارت و تجربه را با هم دارند...و در ضمن مثل اكبرشاه چشم و دل سير هم هستند و فقط يك جوجه خروس مثل ما مي‌خواهند...
.
.
.
دارم دوباره و صدباره اين مقاله‌ي عالي را مي‌خوانم...اين‌روزها آگاهي از رذالت از اوجب واجبات است...از ما گفتن بود...اگر نخوانده‌ايد باز بخوانيد...