بي تو              

Tuesday, June 30, 2009

تغيّر لازم / تغيّر متعدي 3

اصلاحات «ارز»ي (earth) و انقلاب سفيد و از هم‌پاشي رابطه‌ي «ارباب-رعيت»‌اي و ايجاد توقع در طبقه‌ي رعيت و بالاخره انتقال شهر به روستا با كوچ روستاييان به شهر آغاز شد...شاه از وحشت انقلاب سرخ پي «نزول اجلال» خود را بر پيكره‌ي نظام «ارباب-رعيت»‌اي ماليد...با اين‌كار او در پي تحقير و تضعيف قدرت اقوام و اربابان آنان بود...او نيز نوكر مجيزگوي مي‌خواست...اما با روش‌هاي مدني در پي سركوب مخالفان شاهنشاه بود...شاهنشاه ايران مزيت و درايت قائد پابرهنه‌گان را نداشت...قائد پابرهنه‌گان براي نفوذ در قلب همان طبقات ريشه‌دوانده نياز به سركوب مدنيت داشت...او مي‌بايست روستا را به مدينه كوچ مي‌داد...شاهنشاه ايران بي‌سوادي آلاشتي را با آموخته‌هاي سوئيسي تكميل كرد...مشت‌اي كه در جواني بيني او را از ريخت‌تر انداخت، در عوض فيگوري از يك مشت‌زن حرفه‌اي در قاب منبّت‌كاري يك ديكتاتور نشاند...اما اين تصوير به سرعت جاي خود را به تصوير ابروان شانه نكرده‌ي قائدي از خمين سپرد كه اين‌بار به‌جاي اول كتاب‌ها ، بي‌قاب ، بر طاق‌چه‌هاي چرك خانه‌هاي نمور جا خوش كرد...
حال به نظر مي‌رسد جنبش سبز با آميزه‌اي از همه‌ي آن‌چه آموخته و به‌خود ديده ‌است مدل محبوب خود را يافته است...پس نظام «ارباب-رعيت»‌اي جاي خود را به «ديپلم-زير ديپلم» مي‌سپارد بي‌آن‌كه تغييري در ماهيت آن صورت گيرد...و جنبش بيني‌هاي جراحي‌شده با فيگور مشت‌زنان حرفه‌اي سعي بر آن داشت تا پوپوليسم پايين ده را به‌نفع تكنيك بالاي ده عقب براند....اين‌بار تمثيل اجماع در ده بالا عملاً دميدن در شاخ گاوي‌ شد كه آمدن فريدون را نويد مي‌داد...غافل از آن‌كه تن‌پوش شاهنشاه/ضحاك پوستين مادر-گاو فريدون بود...