بي تو              

Monday, June 29, 2009

عارفان كه جام حق نوشيده‌اند رازها دانسته و پوشيده‌اند

همه‌ي درآيندها را كه مي‌بيني چيزي درون خود لاپوشانده‌اند...تو بايد باستان‌شناس باشي و ببيني‌شان...و من درآيند نور را مي‌گشايم و بي‌خيال دو رفيق كه در خواب‌ها نوبتي چله مي‌نشينند صداها را در حافظه‌ي معيوب خود ضبط مي‌كنم...

براي آن بانوي گرامي و «نوستالژي نور»-اش


1- در تبادل دو الكترون ، دو فوتون محموله‌ي خود را دست‌به‌دست مي‌كنند

2- اين همون چيزي‌ست كه در الكترومگنتيك كوانتوم اتفاق مي‌افتد...اما دوست من ثابتات را نبايد فراموش كرد...

1- كوانتوم تئوري نور نيوتون را هم رد مي‌كند...

2- اما از ارج وقرب آن سيب ممنوعه كه بر فرق سر نيوتون سقوط كرد كم نمي‌كند...

1- بنا به تئوري اينشتين اگر در فضا و كسري از سرعت نور سفر كني اگر به تجربه‌ي خودت طرفةالعين‌اي هم كه بوده باشد و يك آن باشد...در بازگشت به زمين بايد چندين سال سپري شده باشد...

1- اين رد تئوري نور نيوتون را ابتدا ماكس‌ول پيش كشيد...

2- برايان گرين خيلي عالي اين را توضيح مي‌‌دهد...او مي‌گويد:

وقتي سرعت نور ثابت و برابر C باشد رابطه سرعت برابر جابه‌جايي بخش بر زمان را به گونه‌اي ديگر بايد تفسير كرد.سرعت ثابت است. پس صورت مخرج كسر X/t بايستي نسبي باشند تا حاصل تقسيم آن‌ها عبارتي ثابت (سرعت نور) شود! به اين صورت زمان نسبي به‌دست مي‌آيد.به عبارت ديگر يكي از نتايج اصل ثبات سرعت نور به‌دست آمدن زمان نسبي است.اين مفهوم را مي‌توان با اصل موضوع دوم و به صورتي ديگر نيز تفسير كرد. هاوكينگ به ساده ترين شكل ممكن مي‌گويد:«نيوتن فاتحه مفهوم مكان مطلق و نسبيت فاتحه زمان مطلق را خواند!»
.
.
.
2- حكمت خسرواني كه برآمده از ميترائيسم است و بعد آن عرفان پس از اسلام خاصه حكمت اشراق نيز بر مفهوم نور تكيه مي‌كند...بايزيد بسطامي ، منصور حلاج و شيخ خرقاني بارها بر آن اشارت‌ها داشته‌اند...

1- بايزيد چه خوش گفته است:
منزه است آفريدگار روشني، سپاس آفريدگار روشني، منزه است آفريدگار روشني، فرمان از آن ِ آفريدگار روشني است، منزه است آفريدگار روشني، دادگري از آن آفريدگار روشني است، منزه است آفريدگار روشني، مي‌ستاييم او را، منزه است آفريدگار روشني

2- شيخ اشراق نور را بر دو قسم آورده است: "نور في نفسه لنفسه" و "نور في نفسه لغيره".
.
.
.
1- به سفارش ناسا لنز مخصوصي براي كوبريك ساخته شد كه اول‌بار بدون نورپردازي فقط از نور منبع شمع‌هاي سر ميز ضيافت گرفته شود و چهره‌ها تاريك نباشد...اول‌بار در بري ليندون از چنين تكنيك‌اي استفاده برد...

2- اما فكرش را بكن، لنزي طراحي مي‌شد كه مثل مردمك انسان خودش را با تاريكي وفق مي‌داد و نور باطن به كمك‌اش مي‌آمد...تو فكر مي‌كني نور باطني سينما چي‌ست؟...

1- من فكر مي‌كنم نور باطني سينما همان صوت است...همان صوت است كه نور بر چشمان خوگرفته در سالن يك‌دست تاريك سينما بر روان آدمي سرايت مي‌كند...
.
.
.
2- من از ماه مي‌ترسم...

1- چه‌را؟

2- چون نورش را از كسي ديگر مي‌دزدد و انقدر فخر مي‌فروشد...

1- چشم بر‌هم بگذاري زود برق مي‌آيد...وقتي برق آمد آن‌وقت آن نامه‌ي كذايي‌ات را پاك‌نويس كن

2- من از نور شمع بيش‌تر مي‌ترسم...

1- از چي‌ش مي‌ترسي؟

2- من از فداكاري شمع مي‌ترسم...همه‌ي فاجعه‌هاي عشقي زير سر اين نور شمع كثافت است...

1- من از نور شمع مي‌ترسم چون به آدم دروغ نمي‌گويد...چاله چوله‌هاي صورت آدم‌ها را همان‌طور كه هست نشان مي‌دهد...ان‌قدر نور عميق ني‌ست كه چتري بكشد روي سر لك‌ و پيس‌ها...من از اين نور مي‌ترسم...