بي تو              

Tuesday, July 28, 2009

تُل شراب ناب سفر

الان ساعت 3:20 بام‌داد است و درست ده دقيقه پيش با بچه‌ها بعد از فسخ رفتن به سمت كله‌پاچه‌خوري به دليل امتناع بنده و تنفر از آن برنامه به‌سمت تاختن به سوي پرندك و يورش به باغات خربزه و هندوانه تصويب شد كه در آخرين لحظه بنده تشنه‌ام شد و پيچيدم به سمت خانه تا آب بنوشم و در حال حاضر هم كه پاي سيستم درخدمت شما هستم...اين‌ها را نوشتم تا خدمت‌تان عرض كنم چه‌قدر تصميم‌گيري‌هاي ايراني جالب‌ناك و درعين حال هول‌ناك است...
شايد تا دقايقي ديگر به سمت جنوب ايران بتازيم...دفعه قبل سفر از شمال ايران به سمت جنوب هم همين‌طور شكل گرفت...با نمايش‌گاه كتاب و «برويم نوشهر؟» شروع شد و خسته كوفته و شلوار از كون نكنده برگشته و نگشته ، باز زنگ خورد و برنامه‌ي سفر به قشم ريخته شد...و بنده پلك نزدم تا خود قشم...سيگاري‌ها و ترامادول ِتو راهي راننده او را خوب سرحال نگه داشت و من بدبخت پلك نزدم تا راننده فقط مخاطب داشته باشد...حاجي ما از آن‌هاست كه با عمامه‌اش شراب صاف مي‌كند...خودتان قضاوت كنيد موفقيت را...اگر پايه‌ايد: بسم‌الله...
.
.
.