همه عمر دير رسيديم
هر وقت اسم روشنفكري ديني برده ميشود و امثال اين بچه مسلمانهاي سكولارنما را ميبينم ياد اين قاطرهاي تزييني تو كورهراههاي امامزاده داوود ميافتم...نميدانيد چه دختركان دلبري را سوار خود ميكنند و از راههاي صعب خودشان را بالا ميكشند...ما هم از سينهكش كوه و در جايگاه خدايان تنها به تماشا راه ميبريم و پر-ايم از پرسش...
حالا اين قاطرها را ميبينم كه چه صعب ميخواهند از راههاي نكوفته به امامزادهشان برسند...شوراي نگهبان مرجع ضميرشان نيست...از حيظ انتفاع كسي ميبايست برهند كه قائل به «وحدت كلمه»ي امام راحلشان نيست...حالا ديگر شوراي نگهبانشان مفسر خوبي براي صحيفهي نور نيست...با زبان تاريكي به تفسير چراغ آمده است......
قاطرسواري دولا دولا دارد؟...نميدانم...
آي دختركان دلبر شاد! شما ميدانيد؟ راستي چهر اينروزها راهبلد شما همين قاطراناند؟...ما كه از كوه نميگذريم...راههاي آسفالته را سمضربههاي قاطرانه تاب ميآورد؟ فراموش نكنيد مقصد امامزاده داوود نيست...كه قاطرها را كرايهي راه ميكنيد...
حالا اين قاطرها را ميبينم كه چه صعب ميخواهند از راههاي نكوفته به امامزادهشان برسند...شوراي نگهبان مرجع ضميرشان نيست...از حيظ انتفاع كسي ميبايست برهند كه قائل به «وحدت كلمه»ي امام راحلشان نيست...حالا ديگر شوراي نگهبانشان مفسر خوبي براي صحيفهي نور نيست...با زبان تاريكي به تفسير چراغ آمده است......
قاطرسواري دولا دولا دارد؟...نميدانم...
آي دختركان دلبر شاد! شما ميدانيد؟ راستي چهر اينروزها راهبلد شما همين قاطراناند؟...ما كه از كوه نميگذريم...راههاي آسفالته را سمضربههاي قاطرانه تاب ميآورد؟ فراموش نكنيد مقصد امامزاده داوود نيست...كه قاطرها را كرايهي راه ميكنيد...