بي تو              

Sunday, August 16, 2009

هو+صيغه جعلي

5 آوريل 1989 دانش‌جويان معترض چيني در ميدان تيانان‌‌من شهر پكن گرد هم آمدند تا برایِ يکي از اعضایِ حزب ليبرال به‌‌نام « هو يائو بانگ » سوگ‌واري کنند و به‌بهانه‌یِ آن فريادهایِ‌دموکراسي‌خواهی ِ خود را نيز سر بدهند. آنان خواستار مجازات مفسدين اقتصادي بودند كه از ميان ره‌بران چين بودند و تحت لوایِ حزب کمونيست از مصونيت برخوردار بودند . يعني درست هم‌چون واقعه‌اي که ميان خوک‌ها در « قلعه حيوانات » جورج اورول رخ مي‌داد. اما اعتراضات به خاک و خون کشيده شد و لكه‌یِ ننگ‌اي بر دامان آنان‌اي شد ‌كه شعار برابري مي‌دادند چنان‌كه هنوزاهنوز واژه‌یِ ميدان تيانان‌من در فهرست سياه فيلترينگ چين قرار دارد و اين خود وحشت ره‌بران چيني را مي‌رساند.
.
.
.
مي‌پرسي اين‌روزها زياد سر به لاك فرو داده‌اي...مي‌گويم: براي ديدن سر به گريبان نمي‌برم...به حروف مي‌‌پيچم...مي‌خوانم خانوم...مي‌پرسي: چه؟...مي‌گويم: ناصرالدين صاحب‌الزماني...مي‌گويم: ميرشمس الدين اديب سلطاني...مي‌گويم: ني‌چه...مي‌گويم: ناصرالدين صاحب‌الزماني...مي‌گويم: ميرشمس الدين اديب سلطاني...مي‌گويم: غنيمتي‌هاي زندان...مي‌گويم: ننوشتن از زندان...مي‌‌گويم: ناصرالدين صاحب‌الزماني...مي‌گويم: ميرشمس الدين اديب سلطاني...
مي‌پرسي اين كي‌ست‌اند كه مدام نام‌شان مي‌بري...مي‌گويم: او خود اوست...
مي‌گويم ترجمه‌هاش از ني‌چه را حظ مي‌برم...شمس‌اش بر تاريكي‌هام نور مي‌افشاند...خط سوم را بخوان خانوم...
اديب سلطاني و صاحب‌الزماني را مي‌‌جويم...
مي‌گويم: بخوان خانوم! كتاب راهنمای آماده ساختن کتاب را
مي‌گويم: هردوشان آلماني نيك مي‌دانند...
مي‌پرسي چه مي‌كني؟...
مي‌گويم: خيز نطلبيده‌اي دارم سمت زبان يوناني...تا چه افتد و چه در نظر آيد...
هرچند دير است...كه ماركس پيش از 21 ساله‌گي ، ‌سال دكتري ، مي‌دانست...