روحانيت مصيبت
انگار در ایران شاه یک مصیبت نمی تواند تنها به یک تولد نو منجر شود. یک طرف شهر دولتی است، شهر وزارت مسکن و مقامات عالیه، اما کمی آنسوتر صنعتگران و کشاورزان هم، به رغم همه برنامه ریزیهای رسمی، شهر خود را ساختهاند: با هدایت یکی از روحانیون پول جمع کردهاند، زمین را به دست خود کنده و ساختمان ساخته اند، آبراههها و چاهها را راه انداختهاند و مسجدی بنا کردهاند. از همان روز اول هم پرچم سبزی بر افراشتهاند. شهر جدید اسلامیه نام دارد. رو به روی حکومت و بر ضد او: اسلام. هنوز ده سال نگذشته است.
امروز چه کسی باید طبس را باز سازی کند؟ امروز چه کسی باید ایران را، اکنون که زمین تهران روز هفده شهریور زیر زنجیر تانکها لرزیدهاست، باز سازی کند؟ بنای لرزان سیاسی هنوز به زمین نریخته است، اما از سر تا پا ترک برداشته است و دیگر تعمیر کردنی نیست.
زیر گرمای سوزان، در سایه نخل هایی که تنها بر پا مانده اند، آخرین بازماندگان طبس با خشم ویرانهها را میکاوند. مردگان همچنان دست دراز کردهاند تا دیوارهایی را که دیگر وجود ندارند از ریختن باز دارند. مردان که چشم به زمین دوختهاند شاه را لعنت میکنند. بولدوزرها از راه رسیدهاند و شهبانو هم همراه آنها، اما از او به سردی استقبال شدهاست. با این حال از هر سو ملاها به شتاب فرا میرسند و در تهران جوانان محرمانه از خانه این دوست به خانه آن دوست میروند تا کمکی جمع کنند و راهی طبس شوند. پیامی که آیتالله خمینی از تبعید گاه خود در عراق داده است این است: «به برادران خود کمک کنید، اما نه از طریق حکومت. هیچ چیزی به دولت ندهید.»
زمینی که میلرزد و همه چیز را ویران میکند چه بسا مردمان را گرد هم جمع کند، چون سیاستمداران را از هم جدا میکند و دو اردوی متخاصم را بهتر از همیشه مشخص می سازد. حکومت گمان می کند که میتواند لبه تیز خشم مردم را، که با کشتار جمعه سیاه از حیرت خشکشان زده است اما خلع سلاح نشدهاند، به سمت بلاهای طبیعی بر گرداند. حکومت در این کار موفق نخواهد شد. مردگان طبس در صف قربانیان میدان ژاله قرار خواهند گرفت و خونخواه آنها خواهند شد. زنی بی پروا میگفت: « سه روز عزای ملی برای زمین لرزه بد نیست، اما نکند معنیش این باشد که خونی که در تهران به زمین ریخته شد خون ایرانی نبود؟»
امروز چه کسی باید طبس را باز سازی کند؟ امروز چه کسی باید ایران را، اکنون که زمین تهران روز هفده شهریور زیر زنجیر تانکها لرزیدهاست، باز سازی کند؟ بنای لرزان سیاسی هنوز به زمین نریخته است، اما از سر تا پا ترک برداشته است و دیگر تعمیر کردنی نیست.
زیر گرمای سوزان، در سایه نخل هایی که تنها بر پا مانده اند، آخرین بازماندگان طبس با خشم ویرانهها را میکاوند. مردگان همچنان دست دراز کردهاند تا دیوارهایی را که دیگر وجود ندارند از ریختن باز دارند. مردان که چشم به زمین دوختهاند شاه را لعنت میکنند. بولدوزرها از راه رسیدهاند و شهبانو هم همراه آنها، اما از او به سردی استقبال شدهاست. با این حال از هر سو ملاها به شتاب فرا میرسند و در تهران جوانان محرمانه از خانه این دوست به خانه آن دوست میروند تا کمکی جمع کنند و راهی طبس شوند. پیامی که آیتالله خمینی از تبعید گاه خود در عراق داده است این است: «به برادران خود کمک کنید، اما نه از طریق حکومت. هیچ چیزی به دولت ندهید.»
زمینی که میلرزد و همه چیز را ویران میکند چه بسا مردمان را گرد هم جمع کند، چون سیاستمداران را از هم جدا میکند و دو اردوی متخاصم را بهتر از همیشه مشخص می سازد. حکومت گمان می کند که میتواند لبه تیز خشم مردم را، که با کشتار جمعه سیاه از حیرت خشکشان زده است اما خلع سلاح نشدهاند، به سمت بلاهای طبیعی بر گرداند. حکومت در این کار موفق نخواهد شد. مردگان طبس در صف قربانیان میدان ژاله قرار خواهند گرفت و خونخواه آنها خواهند شد. زنی بی پروا میگفت: « سه روز عزای ملی برای زمین لرزه بد نیست، اما نکند معنیش این باشد که خونی که در تهران به زمین ریخته شد خون ایرانی نبود؟»