تراژدي سقوط
با نفوذي كه سوفسطاييان كسب كرده بودند ، ايدئولوژي نويناي پاي به ميدان گذارد: « حق با قويتر است.» توكيديس از قول پريكلس مطالبي بيان كرده كه نشانگر واقعيتهاي آن دوران ميباشد. در اين نقل قولها ميخوانيم كه پريكلس ، شخص اول دولت با آنكه قانون را محترم ميشمرد و به مقدسات هم احترام ميگذاشت ، به قدرت و شخصيت فردي بيهيچ پروايي عشق ميورزيد. او در پارتنون مجسمهي طلا و عاج ، آتنا را قرار داد، در حاليكه آنجا اصولاً مراسم مذهبي انجام نميگرفت. در اين دوران ثروت بيش از قانون و شرافت انساني اعتبار داشت و خودستايي غريزهاي طبيعي تلقي ميگرديد. قدرتطلبي سياسي يكي از وسايل سودجويي بود كه بيپرده و آشكارا اعمال ميشد. بديهي است كه در چنين شرايطي خشونت و سركوب به هيچوجه قابل سرزنش نبود و زندهگي روزمره را ضرب و شتم ، جنايت و وحشيگري انباشته بود. مهمترين سلاح روشنفكران عوامفريبي شده بود و افكار عمومي با خطابههاي فريبنده به انحراف كشيده ميشد. سوفسطاييان خود را معلم جوانان ميدانستند و قادر بودند هر فردي را در هر موردي قانع كنند و به اين ترتيب از رتوريك در اعمال خواستهاي سياسي نيز بهرهگيري ميشد. افراد ترسو ديگر از انجام هيچ كاري پروايي نداشتند و به اين ترتيب دموكراسي به سمي مهلك آلوده شده بود: حسابگري و اختناق. اگر بخت به آتن رو نكرده بود ميتوانست چهرهاي غمانگيزتر نيز به خود بگيرد. پريكلس كه با كودتايي خونين به قدرت رسيده بود ، هرچه عمر حكومتاش طولانيتر ميشد تدبير سياسياش نيز بيشتر ميگشت. او از نادر سياستمداراناي است كه به تفكر و انديشهي روشنفكران عصر خود شناخت كافي داشت. زيركي و هوشمندي از ويژهگيهاي سياسي او بود .او ميتوانست مخالفين خويش را به راحتي از ميدان به در برد و اكثريت را به سوي خود جلب كند. در سياست خارجي شيوهاي ديگر داشت. در لحظه ضروري ضربه ميزد و يا كوتاه آمده و عقب مينشست. اگر مورخين مينويسند كه او دائماً به انزوا كشيده ميشد و هر روز بيش از پيش منفرد ميگرديد ، بدان معني است كه وي ماهيتاً از تودهها گريزان بود ، بگذريم كه انتخاب شدناش را در گروي آرا آنها ميدانست. پريكلس هراساي نداشت كه اكثريت را با زيركي بفريبد ، همان اكثريتي كه از تدابير ضد مردمي او بيخبر بود. آري ، او به سادهگي دروغ ميگفت: « شما ميتوانيد هركاري دلتان ميخواهد بكنيد ، ولي بدانيد كه تمام اين كارها را بايد بدون من انجام دهيد!» در جملهي فوق اعتماد به نفس عظيماي موج ميزند. يكي از كارآمدترين روشهاي او اين بود كه هر مخالف و مخالفتاي را در نطفه خفه ميكرد ، البته اگر داعيهي رهبري در كار بود. او با اعتماد به نفساي كه داشت نقطه ضعفاي از خود به جا نميگذاشت و برخلاف كساني كه براي رسيدن به قدرت به هر كاري دست ميزنند از رشوهگيري و رشوهدهي مبرا بود. قدرت براي پريكلس بيش از مالكيت اهميت داشت. بالاخره دشمناناش اين نكته را دريافته و تصميم گرفتند كه دوستان او را به دادگاه بكشانند. در آغاز ، آسپاسيال ، معشوقه پريكلس را به اتهام بيحرمتي به جامعه مردان به دادگاه احضار كردند. پس از او آنا كساگوراس ، به جرم روشنگري و تمسخر خدايان به محاكمه كشيده شد. بهانهاي مرسوم براي انحصارگري سياسي (سي سال بعد سقراط هم به همين بهانه محكوم و مانند اشيل روانهي تبعيد شد.) و بعد هم نوبت فيدياس رسيد. وي در سال 438 ق.م همان سالاي كه پارتنون با مجسمههاي او تزيين ميشد به اتهام اختلاس محكوم و تبعيد گرديد.
دشمنان پريكلس نتوانستند سي سال تمام در مقابل او عرض اندام كنند. شانزده سال آن در جنگ و چهارده سال ديگر در صلح سپري شد. وي با آنكه سهم كوچكاي از ثروت پوليس را به محرومين اختصاص داده بود ، نتوانست شتاب دگرگونيهاي اجتماعي را مهار نمايد و بالاخره آگاهي تودهها منجر به شورش و قيام گرديد.
نارضاييها روز به روز افزونتر شده و دسيسههاي دشمنان نيز بالا ميگرفت. يورش مداوم اسپارت و همپيماناناش اعتبار آتن را به مخاطره افكنده بود و مخالفين عدم توانايي او را در رهبري ابراز ميداشتند. محركيناي از اين دست، بيشتر از حزب خود او بودند كه تحت رهبري كلئون هدايت ميشدند. پريكلس نهايتاً جنگ عليه اسپارت را برگزيده و با ناوگان خود وارد عمل ميشود. هدف او از اين كار تخليه و تسليم شهر بود. با انجام اين كار دهقانان آتيكا به شهر هجوم آوردند تا بتوانند در پناه ديوارهاي آن در امان باشند. همه چيز طبق نقشه پيش ميرفت كه ناگهان فاجعه بزرگاي كه هرگز پيشبيني نميشد شهر را فراگرفت. طاعون از بندر پيرئوس (پيشبندر آتن) به آتن سرايت كرد، آتناي كه مملو از جمعيت بود. اين فاجعهي عظيم بين هشت تا ده هزار انسان را به نابودي كشاند. اجساد مردهگان در خانه و خيابان روي هم انبشاته شده بود. تا آنجا كه ديگر به خاك سپردن آنها امكانپذير نبود .به ناچار آنها را روي هم ريخته و در آتش سوزاندند.
تأثير اين فاجعه دهشتناك چنان رعبآور است كه سوفوكل آن را در تراژدي زنان تراخيس زنده كند. هراكلس در اين تراژدي طي مراسم ويژهاي خود را به آتش ميكشد. ( توديكيس مورخ هم در اين مورد اشارهاي دارد.) هرچند براي يافتن مسوول اين فاجعه راهاي وجود نداشت و نميشد پريكلس را مقصر طاعون زدهگي شهر قلمداد كرد ، ولي به بهانهي اينكه او مسوول كوچاندن و تراكم مردم در شهر بوده ، مقصر شناخته شد. اما براي آنكه تودهها نسبت به رهبري در مفهوم كلي آن ، گستاخ نگردند ، و پس از آنكه پريكلس ديگر نتوانست به رهبري انتخاب شود ، او را به جرم اختلاس به محاكمه كشيدند. او محكوم شد و مانند يك مرده دادگاه را ترك كرد. چندي بعد وقتي روشن شد بدون وجود او كارها پيشرفتاي ندارد، بار ديگر او را به رهبري برگزيدند ولي ديگر دير شده بود چون وي سه ماه پس از آن به بيماري طاعون درگذشت...
صص 52 – 49 / تاريخ تئاتر سياسي جلد اول / زيگفريد ملشينگر / سعيد فرهودي / سروش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Parthenon ، معبد الهه آتن ، Athena ، در آكروپوليس.
Rhetoric ، فن سخنوري
Anaxagoras ، فيلسوف و رياضيدان و ستارهشناس كه از سال500 تا 428 ق.م ميزيسته است.
Kleon ، سياستمدار آتني ( در جنگهاي پولوپونس) و مخالف سرسخت پريكلس كه در سال 422 قبل از ميلاد كشته شد.
Herakles ( به لاتين Hercules) ، قهرمان افسانهاي يونان ، پسر زئوس
دشمنان پريكلس نتوانستند سي سال تمام در مقابل او عرض اندام كنند. شانزده سال آن در جنگ و چهارده سال ديگر در صلح سپري شد. وي با آنكه سهم كوچكاي از ثروت پوليس را به محرومين اختصاص داده بود ، نتوانست شتاب دگرگونيهاي اجتماعي را مهار نمايد و بالاخره آگاهي تودهها منجر به شورش و قيام گرديد.
نارضاييها روز به روز افزونتر شده و دسيسههاي دشمنان نيز بالا ميگرفت. يورش مداوم اسپارت و همپيماناناش اعتبار آتن را به مخاطره افكنده بود و مخالفين عدم توانايي او را در رهبري ابراز ميداشتند. محركيناي از اين دست، بيشتر از حزب خود او بودند كه تحت رهبري كلئون هدايت ميشدند. پريكلس نهايتاً جنگ عليه اسپارت را برگزيده و با ناوگان خود وارد عمل ميشود. هدف او از اين كار تخليه و تسليم شهر بود. با انجام اين كار دهقانان آتيكا به شهر هجوم آوردند تا بتوانند در پناه ديوارهاي آن در امان باشند. همه چيز طبق نقشه پيش ميرفت كه ناگهان فاجعه بزرگاي كه هرگز پيشبيني نميشد شهر را فراگرفت. طاعون از بندر پيرئوس (پيشبندر آتن) به آتن سرايت كرد، آتناي كه مملو از جمعيت بود. اين فاجعهي عظيم بين هشت تا ده هزار انسان را به نابودي كشاند. اجساد مردهگان در خانه و خيابان روي هم انبشاته شده بود. تا آنجا كه ديگر به خاك سپردن آنها امكانپذير نبود .به ناچار آنها را روي هم ريخته و در آتش سوزاندند.
تأثير اين فاجعه دهشتناك چنان رعبآور است كه سوفوكل آن را در تراژدي زنان تراخيس زنده كند. هراكلس در اين تراژدي طي مراسم ويژهاي خود را به آتش ميكشد. ( توديكيس مورخ هم در اين مورد اشارهاي دارد.) هرچند براي يافتن مسوول اين فاجعه راهاي وجود نداشت و نميشد پريكلس را مقصر طاعون زدهگي شهر قلمداد كرد ، ولي به بهانهي اينكه او مسوول كوچاندن و تراكم مردم در شهر بوده ، مقصر شناخته شد. اما براي آنكه تودهها نسبت به رهبري در مفهوم كلي آن ، گستاخ نگردند ، و پس از آنكه پريكلس ديگر نتوانست به رهبري انتخاب شود ، او را به جرم اختلاس به محاكمه كشيدند. او محكوم شد و مانند يك مرده دادگاه را ترك كرد. چندي بعد وقتي روشن شد بدون وجود او كارها پيشرفتاي ندارد، بار ديگر او را به رهبري برگزيدند ولي ديگر دير شده بود چون وي سه ماه پس از آن به بيماري طاعون درگذشت...
صص 52 – 49 / تاريخ تئاتر سياسي جلد اول / زيگفريد ملشينگر / سعيد فرهودي / سروش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Parthenon ، معبد الهه آتن ، Athena ، در آكروپوليس.
Rhetoric ، فن سخنوري
Anaxagoras ، فيلسوف و رياضيدان و ستارهشناس كه از سال500 تا 428 ق.م ميزيسته است.
Kleon ، سياستمدار آتني ( در جنگهاي پولوپونس) و مخالف سرسخت پريكلس كه در سال 422 قبل از ميلاد كشته شد.
Herakles ( به لاتين Hercules) ، قهرمان افسانهاي يونان ، پسر زئوس