الرحمن علم القرآن...بخوان قرآن سي پاره
اصولاً زياد به خواندن طنزهاي جناب ف.م.سخن رغبتاي ندارم...اصلاً نميفهمم چهطور ايشان طنزنويس شد گلاب بهرويشان طنزهاشان هميشه مرا به ياد طنزهاي دكتر علياصغر حلبي مياندازد...و جداي از اينكه ايشان را داراي فضل فضلاء و ادب ادباء ، احياناً بدانم و از اينكه هميشه در قلمشان جانب احترام را فرونميگذارند قطعاً بنده هم بهعنوان يك خواننده اين احترام را پس خودشان ميدهم تا احترام همينطور احترام بياورد الي ماشاءالله...
باري...
در يادداشتاي ايشان به انتقاد از لحن خانوم مهشيد اميرشاهي پرداختهاند كه ايشان از رفتار و چارهجوييهاي «شتابزده»ي گنجيها داشتهاند...
باري...
در يادداشتاي ايشان به انتقاد از لحن خانوم مهشيد اميرشاهي پرداختهاند كه ايشان از رفتار و چارهجوييهاي «شتابزده»ي گنجيها داشتهاند...
ازقضا من نيز از جبههي خانوم اميرشاهي معتقدم اگر ابتداي قلب انقلاب جمهوري جور نيز بهجاي روغنكاري لولاي در پوسيدهي اسلاميت چنين بيتعارف به نقد اسلامگراهاي ناتوان از ديد انساني ميپرداختيم حالا كفش انديشههاي چسبناك موسوم به جنبش سبز را نميبايستي واكس بزنيم و در بالاترين و پايينترين هي به فسناله بيفتيم از اينكه
« آه ماي لورد ! ميرحسين كجايي؟...رخ بتاب...از پس پرده برونشو...برخيز جانا فرمان شهادتام ده...»
اگر (به اصطلاح سبزينهها) ما اقليتها هم پا پس بكشيم و به بهانهي وحدت و هزار دغلكاري ديگر روي به دريوريهاي امثال گنجي بياوريم بايد دوباره خرما و حلواي جنازههاي خود را بخوريم و الرحمن بخوانيم...و هي به استدلال بنشينيم كه چهرا باباي روحالاميني در خرماخوران با وحيدي جلاد دست به
گردن است و در مجلس قتل فرزندش با آن جلادان عكس يادگاري ميگيرد...بحث تلافي نيست...بحث خماري هميشهگي اين ملت عاشق رنگيشدن است...هميشه خماري يك دو مثقال ميرحسينها را داشته است...من هم اقتدا به روش اميرشاهيها و نوريعلاها داشتهام و نگاهشان را در پاسخ به اين كرگدنايسم پوپوليك ، ذيل نگاه خودم ، دوبارهنويسي كردهام...پس بگذاريد من هم دوباره همان بحث مناقشهبرانگيز را تكرار كنم...
"...از بخت بد تاريخ مکرر شده است و گويا حالا نوبت اکبر گنجی است که پس از سال ها خدمت صادقانه به جمهوری اسلامی چند سالی است مخالف خوان شده است و جلو دار سينه زنان حرفه ای که گنده اش می کنند و هندوانه زير بغلش می گذارند. منصفانه در اينجا بايد اضافه کنم، گرچه ندانستن زبان و کمی دانش از وجوه مشترک اکبر گنجی و جلال آل احمد است، مقايسه اين دو شأنی به اولی می دهد که سزاوارش نيست. من در اين نوشته طبعاً قصد انتقاد از اکبر گنجی را ندارم که روزنامه نگاری است با تحصيلات ناچيز و موقعيتش را مديون مصيبت ديدگی و اعتصاب غذا و البته تبليغاتی ست که در همه جا برايش انجام گرفته است. شبهه ای هم در باب توان تحليل گری او ندارم تا جايی برای گله باقی باشد. انتقاد من در اينجا متوجه کسانی است که سبب شده اند گنجی را يابو چنان بردارد که از تعيين نوع پرچم تا تعريف جنايت عليه بشريت را يک تنه بر عهده بگيرد بی آنکه اطلاع تاريخی در بارۀ اولی داشته باشد يا سواد حقوقی در مورد آخری..."
اگر (به اصطلاح سبزينهها) ما اقليتها هم پا پس بكشيم و به بهانهي وحدت و هزار دغلكاري ديگر روي به دريوريهاي امثال گنجي بياوريم بايد دوباره خرما و حلواي جنازههاي خود را بخوريم و الرحمن بخوانيم...و هي به استدلال بنشينيم كه چهرا باباي روحالاميني در خرماخوران با وحيدي جلاد دست به
گردن است و در مجلس قتل فرزندش با آن جلادان عكس يادگاري ميگيرد...بحث تلافي نيست...بحث خماري هميشهگي اين ملت عاشق رنگيشدن است...هميشه خماري يك دو مثقال ميرحسينها را داشته است...من هم اقتدا به روش اميرشاهيها و نوريعلاها داشتهام و نگاهشان را در پاسخ به اين كرگدنايسم پوپوليك ، ذيل نگاه خودم ، دوبارهنويسي كردهام...پس بگذاريد من هم دوباره همان بحث مناقشهبرانگيز را تكرار كنم...
"...از بخت بد تاريخ مکرر شده است و گويا حالا نوبت اکبر گنجی است که پس از سال ها خدمت صادقانه به جمهوری اسلامی چند سالی است مخالف خوان شده است و جلو دار سينه زنان حرفه ای که گنده اش می کنند و هندوانه زير بغلش می گذارند. منصفانه در اينجا بايد اضافه کنم، گرچه ندانستن زبان و کمی دانش از وجوه مشترک اکبر گنجی و جلال آل احمد است، مقايسه اين دو شأنی به اولی می دهد که سزاوارش نيست. من در اين نوشته طبعاً قصد انتقاد از اکبر گنجی را ندارم که روزنامه نگاری است با تحصيلات ناچيز و موقعيتش را مديون مصيبت ديدگی و اعتصاب غذا و البته تبليغاتی ست که در همه جا برايش انجام گرفته است. شبهه ای هم در باب توان تحليل گری او ندارم تا جايی برای گله باقی باشد. انتقاد من در اينجا متوجه کسانی است که سبب شده اند گنجی را يابو چنان بردارد که از تعيين نوع پرچم تا تعريف جنايت عليه بشريت را يک تنه بر عهده بگيرد بی آنکه اطلاع تاريخی در بارۀ اولی داشته باشد يا سواد حقوقی در مورد آخری..."