بي تو              

Saturday, September 5, 2009

اجزاء بیان

.
.
.
نامه ها به طور مستقیم و بی‌گناهی، قدرت شیطانی ماشین ادبی را مطرح می‌کنند. در نوشتن نامه‌ها، مسئله‌صداقت نیست بلکه مسئله‌کارکرد است. نامه به فلان یا بهمان زن، نامه به دوستان، نامه به پدر؛ با اینحال همیشه یک زن پشت همه‌ی این نامه‌ها وجود دارد که مخاطب واقعی است. زنی که ظاهراً پدر او را وادار به ترک کرده است، شخصی که دوستانش انتظار دارند او را رها کند، و به همین ترتیب. جانشین شدن نامه‌های عاشقانه به جای خود عشق. قلمرو زدایی‌شدن عشق. جایگزین کردن عهدی با شیطان به جای قرارداد زناشویی. نامه‌ها جدانشدنی از یک چنین عهدی هستند؛ یا در اصل چیزی جز همین پیمان نیستند. چگونه "دختران بوسیله‌ی نوشتار به خودشان می‌پیوندند"؟(3) کافکا با دختر دربان در خانه‌ی گوته در وایمار صرفاً آشنا می‌شود، آنها با همدیگر عکس می‌گیرند، و برای همدیگر کارت پستال می‌فرستند. کافکا متحیر است که دختری برای او "مطابق میل‌اش" می‌نویسد، با اینکه هنوز او(کافکا) را جدی نگرفته، و با او "همچون یک رئیس پوشالی صرف" رفتار می‌کند. اگر چه این نامه‌ها هنوز به نکته‌ی کمالشان نرسیده‌اند با این حال همه چیز از قبل در آنها وجود دارد. اگر کافکا گوته را آن‌چنان تحسین می‌کرد و همیشه به او ارجاع می‌داد، آیا به این خاطر بود که او همچون یک "استاد" یا مولفی هم پیمان با شیطان عمل می‌کرد؛ که فاوست را می‌آفریند و سرنوشت شوم مارگریت را رقم می‌زند؟ عناصر ماشین ادبی پیش از این در این نامه‌ها وجود دارند، حتی اگر آنها به طرز نارسایی به کار برده شده باشند و بی‌اثر باقی بمانند: مانند عکس کلیشه‌ای بر روی کارت پستال، نوشتار پشت آن، صدایی که اوج می‌گیرد و شدت مربوط به شخصی که با یک صدای کم شده، با یک لحن واحد می‌خواند. کافکا در ملاقات اولش با فلیسه، به او این عکسها، و این کارت پستال‌های مربوط به دوران وایمار را نشان می‌دهد، گویا آنها برای ساختن یک جریان جدیدی به کار می‌روند که در این جریان جدید موضوعات جدی‌تر خواهند شد.
.
.
.