بي تو              

Sunday, September 27, 2009

Lullaby

تيپ‌اش از آن بچه بنگاهي‌هاست...بدو بدو آمده طرف من مي‌گويد: آقا ، يه اسم خوش‌گل به اينگيليسي بوگو...گيج‌ام...چي مي‌گويد؟...دختر كناري‌م نگاه‌اي تو چشم‌هام مي‌ندازد كه يعني چي مي‌گه...توجه‌اي نمي‌كنم و انگشت وسطي‌ش را برا‌ش مي‌شكانم...مي‌گويم: كيف داره يا نه؟...مي‌گويد: اوهوم...هنوز بالا سر-ام واساده...يه اسم بوگو ديگه؟...تو اينگيليسي‌ت مگه خوب ني؟...پس اين كتاب چيه تو بغل‌ات؟...دختر كناري دست‌اش را از توي دست‌ام جدا مي‌كند و انگشتان بعدي‌ش را يكي يكي مي‌شكند...مي‌خواهم همين‌طور نثر شكسته فكر كنم...اما حضور مزاحم او نمي‌گذارد...مي‌گويم: واسه چي مي‌خواي؟...مي‌گه...مي‌گويد: واسه اسم بلوتوث‌ام...بلوتوس‌ام...دنبال اسم‌اي تو مايه‌هاي دث متال (دس متال) مي‌گردم...اما راستيتش اَ وَختي متال لاي ناخون‌هاي چرك دخترها افتاده دل من از اين‌جور اسم‌ها مالش مي‌رود...از وقتي هم فهميدم هرچي جنده‌ي دور و بر « گراد » ، از بيورك لذت مي‌برن ديگه از كلمات بيوركي ابا دارم...تخسير من چي‌ست؟...آن‌كه مرا مي‌خواست پرزنت كند الگوي لياقت مرا با كت و شلوارهاي ايتاليايي گراد محك مي‌زد...شست‌ام را توي مشت‌ام فرو مي‌برم و استخوان شست‌ام را مي‌شكنم و مي‌گويم: بگذار « لاله‌باي »...بي‌آن‌كه به هجي آن وقع‌اي بگذارد مي‌دود سمت نيم‌كت خودشان و خودش را روي دختره‌ي جوش‌جوشي يله مي‌كند...